6 اسفند پنجشنبه 23:32 نهضت سبز
هنگامه شهیدی بازداشت شد
خبرگزاری هرانا - یکی از روزنامه نگاران و فعال حقوق زنان، امروز پنج شنبه مورخ 6 اسفند، توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد.
محمد مصطفایی وکیل هنگامه شهیدی در وبلاگ خود عنوان کرده است که هنگامه شهیدی دیروز به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احضار شده است و امروز به هنگام مراجعت به این سازمان بازداشت و به زندان اوین منتقل شده است.
وی همچنین اظهار داشته است که موکلش از شرایط روحی مناسبی برخوردار نیست.
هنگامه شهیدی فعال حقوق زنان و حقوق مطبوعات، خبرنگار سیاسی و نویسنده زن ایرانی، پیش از این نیز سه شنبه 9 تیر در جریان حوادث پس از انتخابات بازداشت شده بود و در دهم آبان با تودیع قرار وثیقه 90 میلیون تومانی آزاد شده بود.
محمد مصطفایی وکیل هنگامه شهیدی در وبلاگ خود عنوان کرده است که هنگامه شهیدی دیروز به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احضار شده است و امروز به هنگام مراجعت به این سازمان بازداشت و به زندان اوین منتقل شده است.
وی همچنین اظهار داشته است که موکلش از شرایط روحی مناسبی برخوردار نیست.
هنگامه شهیدی فعال حقوق زنان و حقوق مطبوعات، خبرنگار سیاسی و نویسنده زن ایرانی، پیش از این نیز سه شنبه 9 تیر در جریان حوادث پس از انتخابات بازداشت شده بود و در دهم آبان با تودیع قرار وثیقه 90 میلیون تومانی آزاد شده بود.
6 اسفند پنجشنبه 17:16 نهضت سبز
با رفراندوم اختیارات ولی فقیه حذف شود
دکتر عبدالکریم سروش در مصاحبه با روز:
با رفراندوم اختیارات ولی فقیه حذف شود
فرزانه بذرپور
با دکترعبدالکریم سروش در مورد مسائل روز کشور، بیانیه گروه 5 نفره وتلفیق دین و سیاست مصاحبه کرده ایم. دکتر سروش با تاکید بر اینکه اگر در کشور رفراندومی برگزار شود باید "جایگاه ولایت فقیه و اختیارات آن مورد سئوال قرار گیرد" این نکته را نیز مورد تاکید قرار می دهد که: "برای اینکه دین جان سالم به در برد و ایمان مومنان آزادانه و نه به تحمیل صورت گیرد، به نظر من سکولاریزم سیاسی یک امر بسیار پسندیده است. " این مصاحبه در پی می آید.
چندی پیش، شما و 4 تن از چهرههای سرشناس سیاسی ـ فرهنگی بیانیه ای تحت عنوان بیانیه روشنفکران دینی صادر کردید و در آن خواستهها و مطالبات حداقلی جنبش سبز را برشمرده بودید. این شائبه در میان عدهای مطرح شد که این بیانیه میخواهد رهبری روشنفکران دینی را به دیگر سلیقهها و طیفهای درون جنبش سبز تحمیل کند و در واقع سکولارها آن را تمامیتخواهی روشنفکران دینی قلمداد کردند. سئوال من این است که افتراق و اختلاف نظر میان سکولار ها و جریان روشنفکری دینی بر محور چه موضوعاتی است؟
به طور کلی دو گونه سکولاریزم داریم: سکولاریزم سیاسی و سکولاریزم فلسفی. سکولاریزم سیاسی یعنی انسان، نهاد دین را از نهاد دولت جدا کند و حکومت نسبت به تمام فرقهها و مذاهب نگاهی یکسان داشته باشد و تکثر آنها را به رسمیت بشناسد و نسبت به همه آنها بیطرف باشد. به این معنا بسیاری از مذهبی ها هم سکولار سیاسی هستند و چنین بیطرفی سیاسی را در حضور عقاید مختلف و متکثر به رسمیت می شناسند و بر آن صحه میگذارند.
اما سکولاریزم دیگری داریم با نام سکولاریزم فلسفی که معادل با بی دینی و بی اعتقادی به دیانت است و نوعی ماتریالیزم(مادهگرایی) است. این نوع سکولاریزم با اندیشه دینی غیر قابل جمع است. یکی قائل به اثبات دین است و دیگری قائل به نفی دین و جمع بین نفی و اثبات غیرممکن است. اگر سکولاریزم سیاسی را در نظر بگیریم شاید همه و یا اکثریت اعضایی که آن بیانیه را امضا کردند سکولار سیاسی هستند؛ مخصوصا پس از این تجربه تلخ و عمیق جمهوری اسلامی که به ما آموخته است در آمیختن قدرت و دین و از موضع خدا در جامعه حکومت کردن چه آفتهایی به دنبال دارد. در واقع برای اینکه دین جان سالم به در برد و ایمان مومنان، آزادانه و نه به تحمیل صورت گیرد، به نظر من سکولاریزم سیاسی یک امر بسیار پسندیده است اما سکولاریزم فلسفی نه، چون با دیانت قابل جمع نیست. در یک نظام مبتنی بر سکولاریزم سیاسی افرادی که به دیانت هم معتقد نیستند میتوانند از حقوق شهروندی برخوردار باشند و آزادانه زندگی کنند و از همه مزایا و مواهبی که دیگران به حکم شهروندی برخوردار هستند، بهرهمند شوند.
آیا بیانیه 5 روشنفکر دینی بیانگر رهبری و یا موجب نوعی اختلاف در طیف های حامی جنبش سبز بوده است؟
آن بیانیه به اعتقاد من اختلاف افکن نبود. واقعیت این است که در درون جنبش سبز هم دینداران و هم غیردینداران، هم چپها و سکولارهای فلسفی و حتی افرادی از انجمن حجتیه وجود دارند و این را نه میتوان انکار کرد و نه میتوان مخفی نگاه داشت. اینکه گروهی در بیانیهای درباره جنبش سبز سخن بگویندبه معنای نفی گروه یا اندیشه دیگری نیست. اتفاقا ما آشکارکننده همین پلورالیزم و تکثر هستیم که یک بخش ما روشنفکر دینی است و بخش دیگر آن سکولار فلسفی است و همه اینها در درون جنبش سبز موجودیت دارند و در آینده ایران هم فصل و نقش هر کدام مشخص خواهد شد.
واژگان "جمهوری" و "دموکراسی" در توصیف نظام سیاسی و حکومت مردم بر مردم به کار میرود؛ آیا تلفیق مذهب و دین با سیاست و حکومت و ساخت واژهای ترکیبی چون "جمهوری اسلامی" و "دمکراسی دینی" تکرار تجربه استبداد دینی نیست؟
ما الان همگی باور داریم که در جامعهمان استبداد دینی حاکم است و قبل از استبداد دینی و قبل از انقلاب 57، استبداد سلطنتی حکم بوده است. حال اگر ما میتوانیم از استبداد دینی سخن بگوییم، پس می توانیم از دموکراسی دینی هم سخن بگوییم. استبداد دینی به این معنا که عدهای در زیر پرچم دین، استبداد کنند و حتی از دین نکاتی را استخراج کنند که به سلطه بیشتر ایشان بر مردم منجر شود. البته استبداد، دینی و غیر دینی ندارد ولی عدهای با ابزار دین میتوانند استبداد به وجود آورند که این نه تنها امکان، بلکه حقیقت و فعلیت نیز در جامعه ما یافته است.
دموکراسی دینی هم به همین اندازه امکان دارد؛ عدهای به نام دین و ابزار دین و بنا به تکلیف دینی بکوشند تا در کشور خودشان یک نظم دموکراتیک برپا کنند. یک نظم دموکراتیک که به همه شهروندان حق مساوی دهد، حق مشارکت سیاسی و تمامی حقوق لازم در نظام دموکراسی به افراد داده شود و مهمتر از همه یک قوه قضاییه مستقل به وجود آورد که رکن اساسی هر نظام دموکراتیک است و البته هیچ منافاتی با اسلام ندارد و در عین حال ستون دموکراسی است.
نسبت حکومت آینده فرضی در ایران با دین و فقه اسلامی چیست؟
نسبت حکومت آینده با دین در چند نکته خلاصه میشود:
1 دینداران هم در آن مجال عمل دارند و باید از آزادی برخوردار باشند.
2. دینداران بنا بر تکلیف دینی شان با نابرابری و استباد مبارزه خواهند کرد.
3. بنا بر تکلیف دینی شان قوه قضاییه مستقل برپا خواهند کرد.
4. بنا بر تکلیف دینی خود، عدالت را در همه جامعه سایهگستر خواهند کرد.
5. بنابر تکلیف دینی خود، دیگران را هم انسان و دارای حقوق برابر با خود خواهند دانست؛ و همه اینها می تواند بنابر یک مسئولیت دینی صورت گیرد.
دموکراسی دینی هیچ تفاوتی با دموکراسی ندارد و تنها چون مسئولیتش بر عهده دینداران است میتواند نامش دموکراسی دینی باشد. در یک دموکراسی دینی حداکثر سعی میشود قوانینی که با قوانین قطعی دینی منافات دارند به تصویب نرسند؛ این قوانین قطعی و ضروری هم در اسلام بسیار محدود هستند. فتاوی زیادی ممکن است وجود داشته باشد اما میتوان به مهمترین آنها اکتفا کرد و حتی در صورت لزوم اجتهاد تازه کرد. همین ضامن اسلامی شدن قوانین است و بقیه دین به پایبندی قلبی خود مومنان باز میگردد که چقدر در عمل به شریعت اهتمام دارند.
آیا منابع حقوقی و قانون گذاری همچنان بر پایه فقه اسلامی و فقه جعفری خواهد بود؟
فقه اسلامی و به تبع آن فقه جعفری، محدودتر از آن خواهد بود که بتوانیم همه قوانین را از آن استخراج کنیم، کافی است ما قوانینی بنویسیم که با قطعیات و ضروریات اسلامی منافات نداشته باشد؛ ضمن اینکه می توان در همه اینها کسب اجتهاد کرد. جامعه دینی بنابر خواست اکثریت دینداران هویت و شکل خواهد گرفت و فرهنگ دینی آن باعث تمایز با دیگر جوامع است.
اگر قرار باشد رفراندومی در ایران برگزار شود و شما یکی از طراحان آن باشید چه موضوع و قانونی را به نظرسنجی عمومی خواهید گذاشت و چگونه این رفراندوم را تنظیم میکنید؟
جایگاه ولایت فقیه و اختیارات آن باید مورد سئوال قرار گیرد. ما در تنظیم رفراندوم، باید مسائل خیلی مشخص و ملموسی را مورد سئوال قرار دهیم چرا که اگر موضوعات انتزاعی را محور قرار دهیم به نتیجه نمی رسیم و مشکلات تازهای گریبان گیر نظام خواهد شد.
تئوری ولایت فقیه توسط آیت اله خمینی پیش از پیروزی انقلاب مطرح شده بود. آیا آن دیدگاه فارغ از فعلیت یابی آن در حکومت، محتوم به استبداد دینی بود یا اینکه عملکرد جمهوری اسلامی چنین نتیجهای را به بار آورده است؟
تئوری ولایت فقیه، عین استبداد دینی است. با این تئوری اصولا نمی توان نظم دموکراتیک به وجود آورد. حتی هیچ کس نمی تواند در ذیل تئوری ولایت فقیه، عدالت بورزد چون همان گونه که فیلسوفان قدیمی گفتهاند، قدرت مطلقه فساد مطلق میآورد. پارساترین فرد هم اگر در راس جامعه با قدرت غیرپاسخگو قرار گیرد بعد از چند سال بسیار از عدالت فاصله خواهد گرفت. لذا تئوری ولایت فقیه آیت اله خمینی از همان آغاز یک تئوری غیر اخلاقی بود ولی در عمل هم خوشبختانه ماهیت خودش را نشان داد و اکنون بیش از گذشته با تجربه تلخ جمهوری اسلامی مشخص شده که تئوری ولایت فقیه، تئوری عدالت ورزانهای نبوده و نیست. اگر چیزی باید قربانی شود آن قدرت مطلقه و اختیارات مطلقه فقیه است، اگر این سایه شوم از سر ایران برداشته شود و آفتاب عدالت بتابد مردم ایران میتوانند رنگ آزادی و عدالت را ببینند.
به نظر میرسد جریان بنیادگرایی شیعی تحت لوای احمدی نژادیسم در ایران چنان به قدرت رسیده است که از همان تفکرات خشونت طلبانه و ابزارهای سرکوب بنیادگرایی اسلامی (طالبان و القائده) نیز برخوردار است. به نظر شما اعتقاد به مهدویت چقدر در این افراط گرایی نقش داشته و راه مقابله و متوقف ساختن این افراط گرایی چیست؟
بنیادگرایی در عموم مسائل به طور کامل قابل برطرف کردن نیست. بنیادگرایی اسلامی از بعد از فوت پیامبر اسلام با ظهور خوارج آغاز شد و تا امروز هم ادامه یافته است، نمی توان آن را ریشه کن کرد و همواره در تاریخ بوده است، اما بنیادگرایی گاهی مغلوب است و گاهی غلبه پیدا کرده است. علت این جریان هم پاره ای به روانشناسی و روحیه افراد باز میگردد که ذیل اندیشه دینی به سمت فاشیسم تمایل دارند و بر این توهم بزرگ هستند که هم دین را و هم دنیا را میتوانند اصلاح کنند، آن هم با سرعت و خشونت.
از همان اوایل که خوارج در اسلام به وجود آمدند شیوهشان خشونت ورزی بود. بر سر مسائل جزئی راحت آدم میکشتند و شکم پاره میکردند و به دنبال یک جامعه پاک و خالص از مومنان بودند و هر کس که اندک زاویه ی با آنها داشت حذف فیزیکی میکردند. امروز هم جریان بنیادگرایی شیعی از همان آبشخور تغذیه میکند و تنها راهش آن است که نگذاریم به قدرت برسند و بگذاریم در حاشیه ی از جامعه با خیالات خام خود دلخوش باشند چراکه به این مقدار میشود رضایت داد و تحمل کرد اما بیش از این نه.
در ایران هم احمدینژادیسم و فرقههای شدیدا خرافی و قصه مهدویت، همیشه در جامعه بوده است و حتی در گذشتههای دور از این افراطی تر هم بوده است اما امروز آنها به قدرت رسیدهاند و زشتی شان چندین برابر شده است. اگر ما یک جامعه آزاد داشته باشیم که افراد وقتی روی ترازو جامعه قرار میگرند عیار واقعی شان بدست آید، این جریانات و افراد هرگز مجال حضور نمییابند و همچنان در حاشیه خواهند ماند.
امروز مشکل ما گره خوردن و ازدواج قدرت با افراطگرایی مهدویتگرایانه است. این افراط گرایی مهدویت گرایانه همیشه به صورت یک جریان باریک در جامعه وجود داشته و بعد از این هم خواهد داشت ولی بستر دسترسی آنها به قدرت و حکومت است که باعث این همه آفت و آسیب شده است. اگر یک نظم دموکراتیک در جامعه به وجود آید این افراد اصولا در حاشیه خواهند ماند بدون اینکه نزاعی صورت گیرد، خشونتی ورزیده شود و هزینه ی گرانی به جامعه تحمیل شود.
با رفراندوم اختیارات ولی فقیه حذف شود
فرزانه بذرپور
با دکترعبدالکریم سروش در مورد مسائل روز کشور، بیانیه گروه 5 نفره وتلفیق دین و سیاست مصاحبه کرده ایم. دکتر سروش با تاکید بر اینکه اگر در کشور رفراندومی برگزار شود باید "جایگاه ولایت فقیه و اختیارات آن مورد سئوال قرار گیرد" این نکته را نیز مورد تاکید قرار می دهد که: "برای اینکه دین جان سالم به در برد و ایمان مومنان آزادانه و نه به تحمیل صورت گیرد، به نظر من سکولاریزم سیاسی یک امر بسیار پسندیده است. " این مصاحبه در پی می آید.
چندی پیش، شما و 4 تن از چهرههای سرشناس سیاسی ـ فرهنگی بیانیه ای تحت عنوان بیانیه روشنفکران دینی صادر کردید و در آن خواستهها و مطالبات حداقلی جنبش سبز را برشمرده بودید. این شائبه در میان عدهای مطرح شد که این بیانیه میخواهد رهبری روشنفکران دینی را به دیگر سلیقهها و طیفهای درون جنبش سبز تحمیل کند و در واقع سکولارها آن را تمامیتخواهی روشنفکران دینی قلمداد کردند. سئوال من این است که افتراق و اختلاف نظر میان سکولار ها و جریان روشنفکری دینی بر محور چه موضوعاتی است؟
به طور کلی دو گونه سکولاریزم داریم: سکولاریزم سیاسی و سکولاریزم فلسفی. سکولاریزم سیاسی یعنی انسان، نهاد دین را از نهاد دولت جدا کند و حکومت نسبت به تمام فرقهها و مذاهب نگاهی یکسان داشته باشد و تکثر آنها را به رسمیت بشناسد و نسبت به همه آنها بیطرف باشد. به این معنا بسیاری از مذهبی ها هم سکولار سیاسی هستند و چنین بیطرفی سیاسی را در حضور عقاید مختلف و متکثر به رسمیت می شناسند و بر آن صحه میگذارند.
اما سکولاریزم دیگری داریم با نام سکولاریزم فلسفی که معادل با بی دینی و بی اعتقادی به دیانت است و نوعی ماتریالیزم(مادهگرایی) است. این نوع سکولاریزم با اندیشه دینی غیر قابل جمع است. یکی قائل به اثبات دین است و دیگری قائل به نفی دین و جمع بین نفی و اثبات غیرممکن است. اگر سکولاریزم سیاسی را در نظر بگیریم شاید همه و یا اکثریت اعضایی که آن بیانیه را امضا کردند سکولار سیاسی هستند؛ مخصوصا پس از این تجربه تلخ و عمیق جمهوری اسلامی که به ما آموخته است در آمیختن قدرت و دین و از موضع خدا در جامعه حکومت کردن چه آفتهایی به دنبال دارد. در واقع برای اینکه دین جان سالم به در برد و ایمان مومنان، آزادانه و نه به تحمیل صورت گیرد، به نظر من سکولاریزم سیاسی یک امر بسیار پسندیده است اما سکولاریزم فلسفی نه، چون با دیانت قابل جمع نیست. در یک نظام مبتنی بر سکولاریزم سیاسی افرادی که به دیانت هم معتقد نیستند میتوانند از حقوق شهروندی برخوردار باشند و آزادانه زندگی کنند و از همه مزایا و مواهبی که دیگران به حکم شهروندی برخوردار هستند، بهرهمند شوند.
آیا بیانیه 5 روشنفکر دینی بیانگر رهبری و یا موجب نوعی اختلاف در طیف های حامی جنبش سبز بوده است؟
آن بیانیه به اعتقاد من اختلاف افکن نبود. واقعیت این است که در درون جنبش سبز هم دینداران و هم غیردینداران، هم چپها و سکولارهای فلسفی و حتی افرادی از انجمن حجتیه وجود دارند و این را نه میتوان انکار کرد و نه میتوان مخفی نگاه داشت. اینکه گروهی در بیانیهای درباره جنبش سبز سخن بگویندبه معنای نفی گروه یا اندیشه دیگری نیست. اتفاقا ما آشکارکننده همین پلورالیزم و تکثر هستیم که یک بخش ما روشنفکر دینی است و بخش دیگر آن سکولار فلسفی است و همه اینها در درون جنبش سبز موجودیت دارند و در آینده ایران هم فصل و نقش هر کدام مشخص خواهد شد.
واژگان "جمهوری" و "دموکراسی" در توصیف نظام سیاسی و حکومت مردم بر مردم به کار میرود؛ آیا تلفیق مذهب و دین با سیاست و حکومت و ساخت واژهای ترکیبی چون "جمهوری اسلامی" و "دمکراسی دینی" تکرار تجربه استبداد دینی نیست؟
ما الان همگی باور داریم که در جامعهمان استبداد دینی حاکم است و قبل از استبداد دینی و قبل از انقلاب 57، استبداد سلطنتی حکم بوده است. حال اگر ما میتوانیم از استبداد دینی سخن بگوییم، پس می توانیم از دموکراسی دینی هم سخن بگوییم. استبداد دینی به این معنا که عدهای در زیر پرچم دین، استبداد کنند و حتی از دین نکاتی را استخراج کنند که به سلطه بیشتر ایشان بر مردم منجر شود. البته استبداد، دینی و غیر دینی ندارد ولی عدهای با ابزار دین میتوانند استبداد به وجود آورند که این نه تنها امکان، بلکه حقیقت و فعلیت نیز در جامعه ما یافته است.
دموکراسی دینی هم به همین اندازه امکان دارد؛ عدهای به نام دین و ابزار دین و بنا به تکلیف دینی بکوشند تا در کشور خودشان یک نظم دموکراتیک برپا کنند. یک نظم دموکراتیک که به همه شهروندان حق مساوی دهد، حق مشارکت سیاسی و تمامی حقوق لازم در نظام دموکراسی به افراد داده شود و مهمتر از همه یک قوه قضاییه مستقل به وجود آورد که رکن اساسی هر نظام دموکراتیک است و البته هیچ منافاتی با اسلام ندارد و در عین حال ستون دموکراسی است.
نسبت حکومت آینده فرضی در ایران با دین و فقه اسلامی چیست؟
نسبت حکومت آینده با دین در چند نکته خلاصه میشود:
1 دینداران هم در آن مجال عمل دارند و باید از آزادی برخوردار باشند.
2. دینداران بنا بر تکلیف دینی شان با نابرابری و استباد مبارزه خواهند کرد.
3. بنا بر تکلیف دینی شان قوه قضاییه مستقل برپا خواهند کرد.
4. بنا بر تکلیف دینی خود، عدالت را در همه جامعه سایهگستر خواهند کرد.
5. بنابر تکلیف دینی خود، دیگران را هم انسان و دارای حقوق برابر با خود خواهند دانست؛ و همه اینها می تواند بنابر یک مسئولیت دینی صورت گیرد.
دموکراسی دینی هیچ تفاوتی با دموکراسی ندارد و تنها چون مسئولیتش بر عهده دینداران است میتواند نامش دموکراسی دینی باشد. در یک دموکراسی دینی حداکثر سعی میشود قوانینی که با قوانین قطعی دینی منافات دارند به تصویب نرسند؛ این قوانین قطعی و ضروری هم در اسلام بسیار محدود هستند. فتاوی زیادی ممکن است وجود داشته باشد اما میتوان به مهمترین آنها اکتفا کرد و حتی در صورت لزوم اجتهاد تازه کرد. همین ضامن اسلامی شدن قوانین است و بقیه دین به پایبندی قلبی خود مومنان باز میگردد که چقدر در عمل به شریعت اهتمام دارند.
آیا منابع حقوقی و قانون گذاری همچنان بر پایه فقه اسلامی و فقه جعفری خواهد بود؟
فقه اسلامی و به تبع آن فقه جعفری، محدودتر از آن خواهد بود که بتوانیم همه قوانین را از آن استخراج کنیم، کافی است ما قوانینی بنویسیم که با قطعیات و ضروریات اسلامی منافات نداشته باشد؛ ضمن اینکه می توان در همه اینها کسب اجتهاد کرد. جامعه دینی بنابر خواست اکثریت دینداران هویت و شکل خواهد گرفت و فرهنگ دینی آن باعث تمایز با دیگر جوامع است.
اگر قرار باشد رفراندومی در ایران برگزار شود و شما یکی از طراحان آن باشید چه موضوع و قانونی را به نظرسنجی عمومی خواهید گذاشت و چگونه این رفراندوم را تنظیم میکنید؟
جایگاه ولایت فقیه و اختیارات آن باید مورد سئوال قرار گیرد. ما در تنظیم رفراندوم، باید مسائل خیلی مشخص و ملموسی را مورد سئوال قرار دهیم چرا که اگر موضوعات انتزاعی را محور قرار دهیم به نتیجه نمی رسیم و مشکلات تازهای گریبان گیر نظام خواهد شد.
تئوری ولایت فقیه توسط آیت اله خمینی پیش از پیروزی انقلاب مطرح شده بود. آیا آن دیدگاه فارغ از فعلیت یابی آن در حکومت، محتوم به استبداد دینی بود یا اینکه عملکرد جمهوری اسلامی چنین نتیجهای را به بار آورده است؟
تئوری ولایت فقیه، عین استبداد دینی است. با این تئوری اصولا نمی توان نظم دموکراتیک به وجود آورد. حتی هیچ کس نمی تواند در ذیل تئوری ولایت فقیه، عدالت بورزد چون همان گونه که فیلسوفان قدیمی گفتهاند، قدرت مطلقه فساد مطلق میآورد. پارساترین فرد هم اگر در راس جامعه با قدرت غیرپاسخگو قرار گیرد بعد از چند سال بسیار از عدالت فاصله خواهد گرفت. لذا تئوری ولایت فقیه آیت اله خمینی از همان آغاز یک تئوری غیر اخلاقی بود ولی در عمل هم خوشبختانه ماهیت خودش را نشان داد و اکنون بیش از گذشته با تجربه تلخ جمهوری اسلامی مشخص شده که تئوری ولایت فقیه، تئوری عدالت ورزانهای نبوده و نیست. اگر چیزی باید قربانی شود آن قدرت مطلقه و اختیارات مطلقه فقیه است، اگر این سایه شوم از سر ایران برداشته شود و آفتاب عدالت بتابد مردم ایران میتوانند رنگ آزادی و عدالت را ببینند.
به نظر میرسد جریان بنیادگرایی شیعی تحت لوای احمدی نژادیسم در ایران چنان به قدرت رسیده است که از همان تفکرات خشونت طلبانه و ابزارهای سرکوب بنیادگرایی اسلامی (طالبان و القائده) نیز برخوردار است. به نظر شما اعتقاد به مهدویت چقدر در این افراط گرایی نقش داشته و راه مقابله و متوقف ساختن این افراط گرایی چیست؟
بنیادگرایی در عموم مسائل به طور کامل قابل برطرف کردن نیست. بنیادگرایی اسلامی از بعد از فوت پیامبر اسلام با ظهور خوارج آغاز شد و تا امروز هم ادامه یافته است، نمی توان آن را ریشه کن کرد و همواره در تاریخ بوده است، اما بنیادگرایی گاهی مغلوب است و گاهی غلبه پیدا کرده است. علت این جریان هم پاره ای به روانشناسی و روحیه افراد باز میگردد که ذیل اندیشه دینی به سمت فاشیسم تمایل دارند و بر این توهم بزرگ هستند که هم دین را و هم دنیا را میتوانند اصلاح کنند، آن هم با سرعت و خشونت.
از همان اوایل که خوارج در اسلام به وجود آمدند شیوهشان خشونت ورزی بود. بر سر مسائل جزئی راحت آدم میکشتند و شکم پاره میکردند و به دنبال یک جامعه پاک و خالص از مومنان بودند و هر کس که اندک زاویه ی با آنها داشت حذف فیزیکی میکردند. امروز هم جریان بنیادگرایی شیعی از همان آبشخور تغذیه میکند و تنها راهش آن است که نگذاریم به قدرت برسند و بگذاریم در حاشیه ی از جامعه با خیالات خام خود دلخوش باشند چراکه به این مقدار میشود رضایت داد و تحمل کرد اما بیش از این نه.
در ایران هم احمدینژادیسم و فرقههای شدیدا خرافی و قصه مهدویت، همیشه در جامعه بوده است و حتی در گذشتههای دور از این افراطی تر هم بوده است اما امروز آنها به قدرت رسیدهاند و زشتی شان چندین برابر شده است. اگر ما یک جامعه آزاد داشته باشیم که افراد وقتی روی ترازو جامعه قرار میگرند عیار واقعی شان بدست آید، این جریانات و افراد هرگز مجال حضور نمییابند و همچنان در حاشیه خواهند ماند.
امروز مشکل ما گره خوردن و ازدواج قدرت با افراطگرایی مهدویتگرایانه است. این افراط گرایی مهدویت گرایانه همیشه به صورت یک جریان باریک در جامعه وجود داشته و بعد از این هم خواهد داشت ولی بستر دسترسی آنها به قدرت و حکومت است که باعث این همه آفت و آسیب شده است. اگر یک نظم دموکراتیک در جامعه به وجود آید این افراد اصولا در حاشیه خواهند ماند بدون اینکه نزاعی صورت گیرد، خشونتی ورزیده شود و هزینه ی گرانی به جامعه تحمیل شود.
29 بهمن پنجشنبه 15:27 نهضت سبز
متن کامل دفاعیات خـسـرو گـلـسـرخـی
خـسـرو گـلـسـرخـی
این سوگوار سبز بهار
این جامه سیاه معلق را
چگونه پیوندیست
با سرزمین من؟
آن کس که سوگوار کـــرد خاک مـــرا
آیا شکست
در رفت و آمد حمل اینهمه تاراج؟
این سرزمین من چه بیدریغ بود
که سایه مطبوع خویش را
بر شانههای ذوالاکتاف پهن کـــرد
و باغها میان عطش سوخت
و از شانهها طناب گذر کـــرد
این سرزمین من چه بیدریغ بـــود
ثقل زمین کجاست
من در کجای جهان ایستادهام
با باری ز فریادهای خفته و خونین
ای سرزمین من !
من در کجای جهان ایستادهام؟
ان الحیاه عقیده والجهاد. سخنم را با گفتهای از مولا حسین، شهید بزرگ خلقهای خاورمیانه آغاز میکنم. من که یک مارکسیست لنینیست هستم، برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم.
من در این دادگاه برای جانم چانه نمیزنم، و حتی برای عمرم. من قطرهای ناچیز از عظمت و حرمان خلقهای مبارز ایران هستم. خلقی که مزدکها و مازیارها و بابکها، یعقوب لیثها، ستارخانها و حیدر عموغلیها، پسیانها و میرزاکوچکها، ارانیها و روزبهها و وارطانها را داشته است. آری من برای جانم چانه نمیزنم، چرا که فرزند خلقی مبارز و دلاور هستم.
از اسلام سخنم را آغاز کردم. اسلام حقیقی در ایران همواره دین خود را به جنبشهای رهاییبخش ایران پرداخته است. سید عبداله بهبهانیها، شیخ محمد خیابانیها، نمودار صادق این جنبشها هستند. و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را به جنبشهای آزادیبخش ملی ایران ادا میکند. هنگامی که مارکس می گوید: «در یک جامعه طبقاتی، ثروت در سویی انباشته میشود و فقر و گرسنگی و فلاکت در سوی دیگر، در حالی که مولد ثروت طبقه محروم است» و مولا علی میگوید: «قصری بر پا نمیشود، مگر آنکه هزاران نفر فقیر گردند»، نزدیکیهای بسیاری وجود دارد. چنین است که میتوان در تاریخ، از مولا علی به عنوان نخستین سوسیالیست جهان نام برد و نیز از سلمان فارسیها و ابوذر غفاریها. زندگی مولا حسین نمودار زندگی اکنونی ماست که جان بر کف، برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه میشویم. او در اقلیت بود و یزید، بارگاه، قشون، حکومت، قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد. هر چند یزید گوشهای از تاریخ را اشغال کرد، ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید. آنچه را خلقها تکرار کردند و میکنند، راه مولا حسین است. بدین گونه است که در یک جامعه مارکسیستی، اسلام حقیقی به عنوان یک روبنا قابل توجیه است و ما نیز چنین اسلامی را، اسلام حسینی را و اسلام مولا علی را تأیید میکنیم.
اتهام سیاسی در ایران نیازمند اسناد و مدارک نیست. خود من نمونه صادق این گونه متهم سیاسی در ایران هستم. در فروردین ماه، چنانکه در کیفرخواست آمده، به اتهام تشکیل یک گروه کمونیستی که حتی یک کتاب نخوانده است، دستگیر می شوم. تحت شکنجه قرار میگیرم (در اینجا یک نفرمیگوید: «دروغه») و خون ادرار میکنم. بعد مرا به زندان دیگری منتقل میکنند. آنگاه هفت ماه بعد دوباره تحت بازجویی قرار میگیرم که توطئه کردهام. دو سال پیش حرف زدهام و اینک به عنوان توطئهگر در این دادگاه محاکمه میشوم. اتهام سیاسی در ایران، این است.
زندان های ایران پر است از جوانان و جوانهایی که به اتهام اندیشیدن و فکرکردن و کتاب خواندن، توقیف و شکنجه و زندانی میشوند. آقای رییس دادگاه! همین دادگاههای شما آنها را محکوم به زندان میکنند. آنان وقتی که به زندان میروند و برمیگردند، دیگر کتاب را کنار میگذارند. مسلسل به دست میگیرند. باید دنبال علل اساسی گشت. معلولها فقط ما را وادار به گلایه میکنند. چنین است که آنچه ما در اطراف خود میبینیم، فقط گلایه است.
در ایران، انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه میکنند. چنانگه گفتم، من از خلقم جدا نیستم ولی نمونه صادق آن هستم. این نوع برخورد با یک جوان، کسی که اندیشه می کند، یادآور انگیزیسیون و تفتیش عقاید قرون وسطایی است.
یک سازمان عریض بوروکراسی تحت عنوان «فرهنگ و هنر» وجود دارد که تنها یک بخش آن فعال است و آن بخش سانسور است که به نام «اداره نگارش» خوانده میشود. هر کتابی قبل از انتشار به سانسور سپرده میشود در حالیکه در هیچ کجای دنیا چنین رسمی نیست. و بدینگونه است که فرهنگ مومیایی شده که برخاسته از روابط تولیدی بورژوازی کمپرادور در ایران است، در جامعه مستقر گردیده است و کتاب و اندیشه مترقی و پویا را با سانسور شدید خود خفه میکند. ولی آیا با تمام این اعمالی که صورت میگیرد، با تمام این خفقان، میتوان جلوی این اندیشه را گرفت؟ آیا شما در تاریخ چنین نموداری دارید؟ خلق قهرمان ویتنام نمودار صادق آن است. پیکار میکند و میجنگد و پوزه تمدن ب – 52 آمریکا را بر زمین میمالد.
در ایران ما با ترور افکار و عقاید روبرو هستیم. در ایران، حتی به زبانهای بالنده خلقهای ما، مثل خلقهای بلوچ، ترک و کرد اجازه انتشار به زبان اصلی را نمیدهند، چرا که واضح است آنچه که باید به خلقهای ایران تحمیل گردد، همانا فرهنگ سوغاتی امپریالیسم آمریکا که در دستگاه حاکمه ایران بستهبندی میشود، میباشد.
توطئههای امپریالیسم هر روز به گونهای ظاهر میشود. اگر شما در زمانی که نیروهای آزادیبخش الجزایر مبارزه میکردند، آن زمان را در نظر بگیرید، خلق الجزایر با دشمن خود رودررو بود. یعنی سرباز، افسر و گشتیهای فرانسوی را میدید و میدانست دشمن این است. ولی در کشورهایی مانند ایران، دشمن مرئی نیست، بلکه فیالمثل در لباس احمد آقای آژان دشمن را فرو میکنند که خلق نداند دشمنش کیست.
در اینجا آقای دادستان، اشارهای به رفرم اصلاحات ارضی کردند و دهقانها و خانها. که ما میخواهیم بیاییم و به جای دهقانها، بار دیگر خانها را بگذاریم. این یک اصل بدیهی و بسیار ساده تکامل اجتماعیست که نظامها غیر قابل برگشتند. یعنی هنگامی که بردهداری دورانش تمام میشود، هنگامی که فئودالیسم به سر میرسد، نظام بورژوازی در میرسد. اصلاحات ارضی در ایران، تنها کاری که کرده، راهگشایی برای مصرفی کردن جامعه و آب کردن اضافه تولید بنجل امپریالیسم است. در گذشته اگر دهقان تنها با خان طرف بود، حالا با چند خان طرف است: شرکتهای زراعی، شرکتهای تعاونی. امپریالیسم در جوامعی مثل ایران، برای این که جلودار انقلاب تودهای بشود، ناگزیر است که به رفرمهایی دست بزند.
آقای رئیس دادگاه! کدام شرافتمندی است که در گوشه کنار تهران، مثل نظامآباد، مثل پل امامزاده معصوم، مثل میدان شوش، مثل دروازه غار، برود و با کسانی که یک دستمال زیر سر دارند، صحبت کند و بپرسد شما از کجا آمدهاید؟ چه میکنید؟ میگویند «ما فرار کردهایم». میگویند «ما فرار کردهایم». از چه؟ «از قرضی که داشتیم. نمیتوانستیم بپردازیم.»
اصلاحات ارضی درست است که قشر خرده مالک را به وجود آورد، ولی در سیر حرکت طبقاتی، این ماندنی نیست. خردهمالکی که با ماموران دولتی میسازد، نزدیکتر است، ثروتمندتر است، آرام آرام خردهمالکهای دیگر را میخورد. در نتیجه ما نمیتوانیم بگوییم که فئودالیسم در ایران از بین رفته. درست است که شیوه تولید دگرگون شده مقداری، اما از بین نرفته. مگر همان فئودالها نیستند که اکنون دارند بر ما حکومت میکنند؟ همان فئودالهای سابق هستند. حالا برای امپریالیسم دلالی میکنند، بورژوا کمپرادور. شرکتهای سهامی زراعی و شرکتهای تعاونی که بیشتر به خاطر مکانیزه کردن ایران به کار گرفته شده، تا کدخداها . . .
رئیس دادگاه: «از شما خواهش میکنم از خودتان دفاع کنید.»
خسرو گلسرخی: «من دارم از خلقم دفاع می کنم . . .»
رئیس دادگاه: «شما، به عنوان آخرین دفاع، از خودتون دفاع بکنید و چیزی هم از من نپرسید. به عنوان آخرین دفاع اخطار شد که مطالبی، آنچه به نفع خودتان میدانید، در مورد اتهام بفرمایید.»
خسرو گلسرخی: «من به نفع خودم هیچی ندارم بگویم. من فقط به نفع خلقم حرف میزنم. اگر این آزادی وجود ندارد که من حرف بزنم، میتوانم بنشینم و مینشینم . . .»
رئیس دادگاه: «شما همون قدر آزادی دارید که از خودتون (گلسرخی: «من مینشینم . . .») به عنوان آخرین دفاع، دفاع کنید.»
خسرو گلسرخی: «من مینشینم. من صحبت نمیکنم.»
رئیس دادگاه: «بفرمایید.»
27 بهمن سه شنبه 21:13 نهضت سبز
كشف رازنباریدن برف در تهران توسط روزنامه وطنامروز...
روزنامه وطن امروز در ستون دل نوشته شماره امروز خود، آورده است: خدا جای حقی نشسته است؛ آقای قالیباف، تونل توحید را دیدم؛ زیباست اما شیفتگان خدمت هر از چندی یك دفاعی هم از ولایت كنند راه دوری نمیرود. تونل توحید زیباست اما دفاع از ولایت، از آن زیباتر است. جناب شهردار، با وجود این همه شن و ماسه و سایتهای برفروبی و بیل و كلنگ مكانیكی، كه از تابستان در خیابانهای تهران كار گذاشتهاید، میدانید چرا برف نیامد؟شما میخواهید با سوءاستفاده از نزولات آسمانی، مدیریت شهری را به رخ شهروندان بكشید. خدا غرور دارد و اجازه استفاده ابزاری از نعمات آسمانیاش را به شهرداری، به مجلس، به دولت؛ حتی به سران فتنه نمیدهد.
17 بهمن شنبه 21:50 نهضت سبز
بیانیه 90 تن از نخبگان لبنان در حمایت از جنبش سبز
شبکه جنبش راه سبز (جرس): 90 تن از نخبگان و روشنفکران لبنانی با صدور بیانیه ای با اعلام حمایت از جنبش سبز ملت ایران تاکید کردند که " چه بسیارتلاشها نمودند تا حافظه تاریخی ما و شهرهایمان را به نیستی بکشانند. ولی بنگرید که چگونه امروز یکدل و یکصدا از بیروت تا تهران فریاد آزادی خواهی و استبداد ستیزی سر می دهیم."
به گزارش المستقبل در پی سلسله دیدارهایی که بنا به دعوت " موسسه سمیر قیصر" و در دفتر این موسسه صورت گرفت بیانیه ای در راستای ابراز همبستگی لبنانیان با ملت ایران و اصلاح طلبان صادر شد.
در این بیانیه آمده است: از شهری که سید محمد خاتمی در وصف آن گفت "عروس مدیترانه باید سر افراز باشد" ما لبنانیان دمکرات همبستگی خود را با جنبش مردم ایران برای آزادی، دمکراسی و پلورالیسم اعلام می نماییم.
امروز ما به تهران گوش فرا می دهیم ، زبانش را که زبان آزادی است می فهمیم همانگونه که زخمهای پرغرور پیکرش را حس می کنیم . از این خاستگاه است که دوشادوش جنبش سبز ایران و آزادگان و زندانیانش در برابر جلادان می ایستیم.
ما شریک غم و بردباری شماییم و همان عدالتی را می جوییم که انسانها فارغ از هر زبانی در پی اش هستند.
چه بسیارتلاشها نمودند تا حافظه تاریخی ما و شهرهایمان را به نیستی بکشانند. ولی بنگرید که چگونه امروز یکدل و یکصدا از بیروت تا تهران فریاد آزادی خواهی و استبداد ستیزی سر می دهیم.
اسامی امضا کنندگان به ترتیب حروف ابجدی
ابراهيم اللقيس (کوشنده سیاسی)، أحمد الأيوبي (نویسنده)، احمد بيضون (محقق)، احمد سويسي (جامعه شناس)، احمد عياش (روزنامه نگار)، احمد مطر (روزنامه نگار)، ادي متى (کوشنده سیاسی)، اسماعيل شرف الدين (پزشک)، الياس عطالله (نماینده سابق مجلس لبنان)، انطوان الخوري طوق (نویسنده)، ايلي الحاج (روزنامه نگار)، ايمن ابو شقرا (خبرنگار)، ايمن جزيني (خبرنگار)، ايمن شروف (روزنامه نگار)، بشار حيدر (استاد دانشگاه)، بشارة شربل (روزنامه نگار)، بشير هلال (نویسنده)، بلال خبيز (روزنامه نگار)، جاد يتيم (روزنامه نگار)، جان بيار قطريب (فعال حقوق بشر)، جوزف ابو خليل (سر دبیر روزنامه "العمل")، حازم الأمين (روزنامه نگار)، حازم صاغية (نویسنده و روزنامه نویس)، حسن عباس (روزنامه نویس و نویسنده)، حسن محسن (صنعتگر)، حسين عبد الحسين (روزنامه نگار)، حنين غدار (روزنامه نگار)، خليل زهر الدين (مهندس)، خير الله خير الله (روزنامه نگار)، دانيال جرجس (روزنامه نگار)، دلال البزري (محقق)، رضوان الأمين (روزنامه نگار)، رمزي كلاب (مهندس)، رولى موفق (روزنامه نگار)، رياض طوق (روزنامه نگار)، ريم الجندي (هنرمند)، زهوة مجذوب (استاد دانشگاه)، زياد ماجد (محقق و نویسنده علوم سياسي)، زياد مخول (روزنامه نگار)، زينه الرز (خبرنگار)، سعد كيوان (روزنامه نگار)، سليم الياس (روزنامه نگار)، سمير فرنجيه (نماینده سابق مجلس)، سمير يوسف (کارگردان)، سناء الجاك (روزنامه نگار)، سهيل شهاب (کوشنده سیاسی)، شارل جبور (روزنامه نگار)، شوقي داغر (وکیل)، شيرين عبد الله (کوشنده سیاسی)، طوني نيسي (دبیرکل شورای ملی انقلاب سرو)، عبد السلام موسى (روزنامه نگار)، عدنان الزيباوي (کوشنده سیاسی)، السيد علي الأمين (مفتي صور)، علي الأمين (روزنامه نگار)، عمر حرقوص (روزنامه نگار)، غسان جواد (شاعر و نویسنده)، فادي توفيق (نویسنده)، فادي طفيلي (شاعر)، فارس سعيد (نماینده سابق مجلس)، فيديل سبيتي (شاعر و روزنامه نویس)، كريم مروه (نویسنده)، كمال ريشا (روزنامه نگار)، لقمان سليم (نویسنده وناشر)، ليال ابو رحال (روزنامه نگار)، مالك مروه (شغل آزاد) محمد أبي سمرا (نویسنده)، محمد حرفوش (روزنامه نگار)، محمد حسين شمس الدين (نویسنده)، محمد سويد (سينماگر)، محمد علي مقلد (استاد دانشگاه)، مسعود محمد (روزنامه نگار)، مسعود يونس (دار "المسار")، مصطفى فحص (خبرنگار)، ملكار خوري عواد (مدافع حقوق بشر)، منى فياض (محقق و استاد دانشگاه)، مياد حيدر (وکیل)، ميشال حاجي جورجيو (روزنامه نگار)، ميشال توما (روزنامه نگار)، ناجي رضا (مهندس)، ندى ابي عقل (روزنامه نگار)، نديم قطيش (خبرنگار)، نزيه درويش (خبرنگار)، نسيم ضاهر (نویسنده)، نصير الأسعد (روزنامه نگار)، نوفل ضو (روزنامه نگار)، هادي الأمين (محقق)، هند درويش (کوشنده سیاسی)، وسام الأمين (روزنامه نگار)، وسيم اليمن (پزشک)، يوسف بزي (روزنامه نگار).
به گزارش المستقبل در پی سلسله دیدارهایی که بنا به دعوت " موسسه سمیر قیصر" و در دفتر این موسسه صورت گرفت بیانیه ای در راستای ابراز همبستگی لبنانیان با ملت ایران و اصلاح طلبان صادر شد.
در این بیانیه آمده است: از شهری که سید محمد خاتمی در وصف آن گفت "عروس مدیترانه باید سر افراز باشد" ما لبنانیان دمکرات همبستگی خود را با جنبش مردم ایران برای آزادی، دمکراسی و پلورالیسم اعلام می نماییم.
امروز ما به تهران گوش فرا می دهیم ، زبانش را که زبان آزادی است می فهمیم همانگونه که زخمهای پرغرور پیکرش را حس می کنیم . از این خاستگاه است که دوشادوش جنبش سبز ایران و آزادگان و زندانیانش در برابر جلادان می ایستیم.
ما شریک غم و بردباری شماییم و همان عدالتی را می جوییم که انسانها فارغ از هر زبانی در پی اش هستند.
چه بسیارتلاشها نمودند تا حافظه تاریخی ما و شهرهایمان را به نیستی بکشانند. ولی بنگرید که چگونه امروز یکدل و یکصدا از بیروت تا تهران فریاد آزادی خواهی و استبداد ستیزی سر می دهیم.
اسامی امضا کنندگان به ترتیب حروف ابجدی
ابراهيم اللقيس (کوشنده سیاسی)، أحمد الأيوبي (نویسنده)، احمد بيضون (محقق)، احمد سويسي (جامعه شناس)، احمد عياش (روزنامه نگار)، احمد مطر (روزنامه نگار)، ادي متى (کوشنده سیاسی)، اسماعيل شرف الدين (پزشک)، الياس عطالله (نماینده سابق مجلس لبنان)، انطوان الخوري طوق (نویسنده)، ايلي الحاج (روزنامه نگار)، ايمن ابو شقرا (خبرنگار)، ايمن جزيني (خبرنگار)، ايمن شروف (روزنامه نگار)، بشار حيدر (استاد دانشگاه)، بشارة شربل (روزنامه نگار)، بشير هلال (نویسنده)، بلال خبيز (روزنامه نگار)، جاد يتيم (روزنامه نگار)، جان بيار قطريب (فعال حقوق بشر)، جوزف ابو خليل (سر دبیر روزنامه "العمل")، حازم الأمين (روزنامه نگار)، حازم صاغية (نویسنده و روزنامه نویس)، حسن عباس (روزنامه نویس و نویسنده)، حسن محسن (صنعتگر)، حسين عبد الحسين (روزنامه نگار)، حنين غدار (روزنامه نگار)، خليل زهر الدين (مهندس)، خير الله خير الله (روزنامه نگار)، دانيال جرجس (روزنامه نگار)، دلال البزري (محقق)، رضوان الأمين (روزنامه نگار)، رمزي كلاب (مهندس)، رولى موفق (روزنامه نگار)، رياض طوق (روزنامه نگار)، ريم الجندي (هنرمند)، زهوة مجذوب (استاد دانشگاه)، زياد ماجد (محقق و نویسنده علوم سياسي)، زياد مخول (روزنامه نگار)، زينه الرز (خبرنگار)، سعد كيوان (روزنامه نگار)، سليم الياس (روزنامه نگار)، سمير فرنجيه (نماینده سابق مجلس)، سمير يوسف (کارگردان)، سناء الجاك (روزنامه نگار)، سهيل شهاب (کوشنده سیاسی)، شارل جبور (روزنامه نگار)، شوقي داغر (وکیل)، شيرين عبد الله (کوشنده سیاسی)، طوني نيسي (دبیرکل شورای ملی انقلاب سرو)، عبد السلام موسى (روزنامه نگار)، عدنان الزيباوي (کوشنده سیاسی)، السيد علي الأمين (مفتي صور)، علي الأمين (روزنامه نگار)، عمر حرقوص (روزنامه نگار)، غسان جواد (شاعر و نویسنده)، فادي توفيق (نویسنده)، فادي طفيلي (شاعر)، فارس سعيد (نماینده سابق مجلس)، فيديل سبيتي (شاعر و روزنامه نویس)، كريم مروه (نویسنده)، كمال ريشا (روزنامه نگار)، لقمان سليم (نویسنده وناشر)، ليال ابو رحال (روزنامه نگار)، مالك مروه (شغل آزاد) محمد أبي سمرا (نویسنده)، محمد حرفوش (روزنامه نگار)، محمد حسين شمس الدين (نویسنده)، محمد سويد (سينماگر)، محمد علي مقلد (استاد دانشگاه)، مسعود محمد (روزنامه نگار)، مسعود يونس (دار "المسار")، مصطفى فحص (خبرنگار)، ملكار خوري عواد (مدافع حقوق بشر)، منى فياض (محقق و استاد دانشگاه)، مياد حيدر (وکیل)، ميشال حاجي جورجيو (روزنامه نگار)، ميشال توما (روزنامه نگار)، ناجي رضا (مهندس)، ندى ابي عقل (روزنامه نگار)، نديم قطيش (خبرنگار)، نزيه درويش (خبرنگار)، نسيم ضاهر (نویسنده)، نصير الأسعد (روزنامه نگار)، نوفل ضو (روزنامه نگار)، هادي الأمين (محقق)، هند درويش (کوشنده سیاسی)، وسام الأمين (روزنامه نگار)، وسيم اليمن (پزشک)، يوسف بزي (روزنامه نگار).
15 بهمن پنجشنبه 15:50 نهصت سبز
اشتراک در:
پستها (Atom)