گفتگو با مـادر نـدا: چشـم های باز نـدا مرا دیـوانـه کرد (فرشته قاضی) روز آنلاین

هاجر رستمی مطلق، مادر ندا آقا سلطان: تا 8 ماه فیلم را ندیده بودم. جرات نگاه کردنش را نداشتم. تا اینکه یک روز که تنها بودم جرات کردم و نگاه کردم. حالم خیلی بد شد؛ قابل توصیف نیست. آن چشم های باز ندا مرا دیوانه کرد. وقتی کسی می میرد چشم هایش بسته می شود اما چشم های ندای من باز ماند و من مطمئن ام که تا به هدف و خواسته اش نرسد بسته نمی شود. همان یکبار فیلم را کامل دیدم؛ دیگر نتوانسته ام کامل ببینم بااینکه در ماهواره ها و اینترنت و همه جا است اما سعی می کنم نبینم. مدام چشم های باز ندا و خونی که بالا آورد و جان دادن و آخرین حرفش "سوختم" با من است. همه جا و همیشه و به شدت مرا آزار می دهد. از درون ویرانم می کند. چشم های ندا خیلی اذیتم می کند. این چشم ها دنبال چرای زندگی خودش و چرای کشته شدنش می گشت و ... در حالیکه به نوشته "تایم" لحظه جان باختن ندا آقا سلطان در جریان سرکوب اعتراضات مردم ایران به کودتای انتخاباتی، شاید "پربیننده‌ترین لحظه مرگ یک انسان در تاریخ بشریت باشد"، هاجر رستمی مطلق در گفتگو با "روز" و برای اولین بار از لحظاتی سخن گفته است که فیلم جان باختن دختر جوانش را به نظاره نشست. با مادر ندا آقا سلطان در حالی به گفتگو نشسته ام که از 30 خرداد تاکنون بارها ناچار شده است یک تنه در مقابل کسانی بایستد که به انواع دروغ ها متوسل شدند تا حکومت را از کشته شدن ندا، مبرا کنند اما هنوز کسی پای صحبت ها و درددل های این زن داغدار اما صبور و سربلند ننشسته است. زنی که لحظه جان باختن دخترکش را همچون جهانیان به تماشا نشست و عزیز از دست رفته اش سمبل مبارزه آزادیخواهی یک ملت شد. مصاحبه "روز" با هاجر رستمی مطلق، مادر ندا آقا سلطان را در ذیل بخوانید. خانم رستمی، فیلم جان باختن ندا را چگونه دیدید. ممکن است بگویید از این فیلم و.... با آقای پناهی بارها حرف زده بودم که ندا لحظات آخر چه گفت و چه اتفاقی افتاد اما جرات نمیکردم فیلم را ببینم. آقای پناهی می گفت "از تظاهرات خارج شده بودیم و به سمت ماشین می رفتیم که سوار شده و به منزل برگردیم که یکهو صدای تیر آمد. ندا باورش نشد که گلوله به او خورده؛ خم شد؛ نگاه کرد و فهمید چه اتفاقی افتاده و افتاد. فقط گفت : آقای پناهی من سوختم".
پنجشنبه 9 اردیبهشت 22:02 نهضت سبز

۲ نظر:

ناشناس گفت...

خداوندا عاملان این جنایتها را بسوزان...

باز باران... گفت...

سلام
حال مادر ندا غير قابل درك است...
صبوري صبوري صبوري... فقط مي توان صبوري كرد...