عالیجناب دیکتاتور با اینکه از تو متنفرم اما، سلام... +حامد ابراهیمی


به نام دوست که هرچه هست از اوست...

عالیجناب دیکتاتور با اینکه از تو متنفرم اما، سلام...

قبل ازهرچیز خود را معرفی میکنم،جوانی 27 ساله ام که اکنون به جایی که در کشورم باشم و برای آبادی و عزت وطنم تلاش کنم، به اجبار در غربت روزهای خود را به امید سرنگونی تو سپری میکنم  باشد که دوباره به آغوش مام وطن بازگردم.
عالیجناب دیکتاتور خامنه ای! هدف از این نامه نقد شما نیست، چرا که شما دیگر کارتان از نقد و انتقاد گذشته است .این نامه را می نویسم که شاید رفتار علی وارتان را با علی (ع) مقایسه کنید وبه اشتباهات خود پی ببرید و شرمسار شوید از کردار خود...
پس از انتخابات سال 88 بهترین زمان بود که چهره واقعی خود را به مردم نشان دهید، البته باید بگویم که شما چهره خود را بارها نشان داده بودید اما شاید ما خواب بوده و یا نخواسته بودیم ببینیم، و یا شاید بر این باور بوده ایم که انسان جائز الخطاست و از کار خود پشیمان شده و دوباره به راه راست هدایت می شود ،اما آنچه شاهد بودیم رفتن شما به بیراهه بود تا راه راست.
عالیجناب دیکتاتور خامنه ای! قصد نداشته ام برای شما نامه ای بنگارم، اما با خود اندیشیدم که شما مسئولید ،شما لگام اسب سرکش درون خود را به دست گرفته اید و می تازید به جان و مال این مردمان بی آلایش. نوشتم بلکه با این نوشتار بتوانم نگاه مردمی چون خود را به شما منتقل کنم.
عالیجناب دیکتاتور خامنه ای! دردها و مشکلات فراوان است،نمی دانم ازکجا برای شما بگویم!؟
از زندانیان بی ملاقات بگویم، یا از اعدام های پنهانی و دسته جمعی در سحرگاهان هنگام نماز صبح شما، یا از آن دانشجوی زندانی که فقط از حقیقت سخن گفته است وتنها جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد، از کجا برایتان بگویم؟ از وضع اقتصادی کشور،از سه هزار میلیارد تومان یا از آن دلارهایی که از ترکیه سر در آورد ،از تورم بگویم یا از کودکان کار که روز به روز در حال افزایش هستند و به جای اینکه پشت نیمکت مدرسه نشسته باشند در خیابان ها برای یک لقمه نان دست به هر کار سختی می زنند و هر رفتار ناشایستی را تحمل می کنند، از آمار خودکشی های بی شمار جوانان از فرط بیکاری ، از سهراب و ندا و امیر و کیانوش و...که برای بقای خود جوانیشان را گرفتید و به زیر خاک فرستادید، از زنانی بگویم که برای برابری خود می جنگند اما جز زندان و تهمت چیزی حاصلشان نمی شود، از اهل تسنن که حتی از ابتدایی ترین خواسته خود که شما آن را محل راز و نیاز می نامید(مسجد) محرومند ،از فقر و فساد حاکم بر کشور بگویم یا از مادری که برای سیر نمودن فرزندان یتیم خود دست به دزدی میزند، از سیاست های اشتباهتان بگویم که سبب شده لحظه به لحظه صدای شیپور جنگ را رساتر بشنویم یا از تحریم ها که روز به روز بار فشار زندگی بر مردم عادی را تنگ تر می کند...!
عالیجناب دیکتاتورخامنه ای! مشکلات این مرز و بوم آنقدر زیاد است که نوشتن آن در این چند سطرنمی گنجد. در آخر امیدوارم که خود همانند مبارک و بن علی و عبدالله صالح از راس حکومت کنار روید تا اینکه سرنوشتی چون صدام و قذافی در انتظارتان باشد. عالیجناب دیکتاتور خامنه ای ، شنیده ها حاکیست که شما شیفته شعر هستید، پس نامه خود را با شعری از عبدالقاسم الشعبی شاعر تونسی به اتمام میرسانم...
«به ظالمان جهان»

ظالمان ستم پيشه

عاشقان تاريکی

دشمنان زندگی

شمار ضعيفان را دست کم گرفته ايد

دست شما آغشته به خون آنهاست

زندگی جادويی ما را از شکل انداختيد و تخم اندوه در کشتزارها کاشتيد
صبر کنيد

گول بهار را و صافی آسمان صبح را نخوريد

زيرا در افق 

آنک نهفته است بيم تاريکی، 

و غرش تندر و خيزش بادها.


زنهار

زير خاکستر آتشی پنهان است 

و آنکه خار می کارد، زخم درو می کند

بنگريد! من سرهای مردمان را درو کرده ام 

و گلهای اميد را و قلب جهان تشنه را با خون سيراب کردم

باری رود خون شما را در خواهد نورديد و توفان سهمگين شما را خواهد بلعيد.



یکشنبه 27/9/1390  ساعت 3:45 صبح  حامد ابراهیمی 





یکشنبه 27 آذر 04:06 نهضت سبز

۱ نظر:

behzad گفت...

dadash ally bod ama ın hame zogho salighe layeghe ashghali chon ali cholagh nist.neveshtato dost dashtam hamon tor ke khodeto dost daram