به یاد گل سرخ


چهل سال از آن روز گذشت که خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشیان و سه تن دیگر در بیدادگاه  دوران خود به پای میز محاکمه کشیده شده و در سحرگاه 29 بهمن 1352، به جوخه ی اعدام سپرده و تیرباران شدند. 
 اتهام آنها حمایت از سازمانی اعلام شد که معتقد به مبارزه مسلحانه با حکومت پهلوی بود، هر چند که هیچ ارتباط مستقیمی با این سازمان نداشتند. رضا علامه زاده یکی از آن سه نفر بود که در آن بیدادگاه به حبس ابد محکوم شد و بعداز انقلاب با آزادی زندانیان سیاسی در ایران او نیز آزاد شد. در مورد گروهی که به نام گروه گلسرخی معروف شده بود، علامه زاده اینگونه گفته است  که هیچ گاه چنین تشکیلاتی شکل نگرفت و هیچگونه اقدام مسلحانه ای از طرف افرادی که به  آن گروه نسبت داده شد،  در آن دوران انجام نشد.  همچنین علامه زاده افزود: حتی این چند نفر هیچ رابطه ی نزدیکی در طی چند سال فعالیت خود با هم نداشته و آشنایی برخی از آنها بعداز دستگیری در زندان صورت گرفته بود.
 به علاوه علامه زاده در شرح ماجرای لو رفتن گلسرخی و دانشیان گفت: قضیه از آنجا شروع شد که بحثی دوستانه بین جمعی که مطالعه کتاب های مارکسیستی انجام میدادند صورت گرفت که در آن محفل خسرو گلسرخی اشاره ای به ترور شاه در سوئیس داشت. اما هیچگاه این نقشه عملی و حتی دیگر در موردش صحبت نشد. علامه زاده در رابطه با خود میگوید: من آن روزها فیلمی ساخته بودم به نام دار برای کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان که در آن زمان جایزه ی فستیوال تهران به این فیلم تعلق گرفته بود که جایزه این فستیوال را  فرح پهلوی اهدا می کرد از این رو  با دوست و همکار خودم عباس سما کار صحبتی کردم مبنی بر این که ، هنگامی که برای دریافت جایزه میروم سخنرانی اعتراضی به وضعیت زندانیان و زندان ها داشته باشم و در مورد شکجنه های درون زندان صحبت کنم ، اما این حرف هم مانند صحبت های خسرو بی عمل ماند و دیگر در موردش هیچگونه صحبتی انجام نشد . علامه زاده در مورد لو رفتن این موضوعات اینگونه می گوید که کرامت الله دانشیان دوست صمیمی به نام امیر حسین فطانت داشته است که در مورد موضوعات مربوطه با او صحبت می کند و اطلاعاتی به آن میدهد ، اما آنگونه که علامه زاده در گفتار خود می گوید امیر حسین فطانت یکی از نیروهای نفوذی ساواک در جریان چپ بوده و همین عامل باعث می شود که گفته هایی که بین خسرو گلسرخی و دیگران صورت گرفته به گوش ساواک برسد و این پرونده صورت بگیرد . علامه زاده معتقد است که این پروژه از طرف خود ساواک صورت گرفته تا بتوانند با محاکمه چند نفر از گروه های کمونیستی زهر چشمی از دیگر تشکیلات گروه های دیگر بگیرند به همین جهت دادگاه گروه به اصطلاح گلسرخی علنی و به صورت زنده از تلویزیون ملی ایران پخش شد تا درس عبرتی برای دیگران باشد ، اما ساواک آن چیزی که فکر میکرد در آن بیدادگاه اتفاق نیافتاد و خسرو و کرامت بعداز روزها شکنجه در سلول های انفرادی بر مواضع خود ایستادگی کردند تا بالاخره با رای آن دادگاه به اعدام محکوم شدند .
 در قسمتی از دفاعیه به یاد ماندنی خسرو گلسرخی آمده است که: اتهام سياسي در ايران نيازمند اسناد و مدارك نيست ،اتهام سياسي در ايران اينست كه زندان‌هاي ايران پر است از جوانان و نوجواناني كه به اتهام انديشيدن و فكركردن و كتاب خواندن توقيف و شكنجه و زنداني مي‌شوند. آقاي رئيس دادگاه همين دادگاه‌هاي شما آن‌ها را محكوم به زندان مي‌كند. آنان وقتي كه به زندان مي‌روند و برمي‌گردند ديگر كتاب را كنار مي‌گذارند مسلسل بدست مي‌گيرند. بايد به دنبال علل اساسي گشت معلول‌ها فقط ما را وادار به گلايه مي‌كند چنين است كه آن‌چه ما در اطراف خود مي‌بينيم فقط گلايه است. در ايران آنان را به خاطر داشتن فكر و انديشيدن محاكمه مي‌كنند چنانكه گفتم من از خلق جدا نيستم و نمونه صادق آن هستم اين نوع برخورد با يك جوان كسي كه انديشه مي‌كند يادآور انگيزيسيون و تفتيش عقايد قرون وسطايي است. يك سازمان عريض بوروكراسي تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد كه تنها يك بخش آن فعال است و آن بخش سانسور است كه بنام اداره نگارش خوانده مي‌شود. هر كتابي قبل از انتشار به سانسور سپرده مي‌شود درحاليكه در هيچ كجاي دنيا چنين رسمي نيست و بدينگونه است كه فرهنگ موميايي شده كه خاسته از روابط توليدي بورژوازي كمپرادور در ايران است در جامعه مستقر گرديده است و كتاب و انديشه مترقي و پويا را سانسور شديد خود خفه مي‌كند ولي آيا با تمام اين اعمالي كه صورت مي‌گيرد با تمام اين خفقان مي‌توان جلوي اين انديشه را گرفت؟ آيا در تاريخ شما چنين نموداري داريد؟ 

سال ها از آن محاکمه تاریخی میگذرد، اما هنوز هم محاکمه هایی به همان سبک و سیاق به چشم می خورد. چونانکه گویا هیچ تغییری رخ نداده است.  همچنان انگيزيسيون و تفتیش عقاید وجود دارد، همچنان زندان ها مملو از جوانانی ست که بخاطر احقاق حقوق اولیه خود سکوت نکرده اند و بدون هیچ حرکت خشونت آمیزی به دنبال کف مطالبات خود هستند وهمچنان وزارتی به نام سانسور وجود دارد تا آنچه مینویسی و به تصویر می کشی تمامش را با خطی به بُطلان بکشد. آری اگرچه انقلاب به پیروزی رسید ، اما تنها تغییر جابجایی حکومت سلطنتی با حکومتی بود که با استبداد دینی، انقلابیون خود را بلعید.  چه بسا اگر گلسرخی بعد از انقلاب را می دید، در همان اوایل انقلاب، به جوخه های اعدام استبداد دینی سپرده می شد ... 

شعر زیر از خسرو گلسرخی ست که در بیدادگاه دوران خود خواند ، مصرعی از این شعر (باید جوادیه بر پل بنا شود ) در آن بیدادگاه مورد تمسخر قرار گرفت ، این شعر یکی از پرُ شورترین شعرهای خسرو گلسرخی میباشد ... 

باید که دوست بداریم یاران را

باید که چون خزر بخروشیم.

فریادهای ما اگرچه رسا نیست

                                               باید یکی شود.

باید تپیدن هر قلب اینک سرود

باید سرخی هر خون اینک پرچم

بایدکه قلب ما

                                                سرود ما و پرچم ما باشد.

باید در هر سپیده البرز

                              نزدیکتر شویم

باید یکی شویم

اینان هراسشان ز یگانگی ماست...

باید که سر زند

                      طلیعه خاور

                                       از چشم های ما

باید که لوت تشنه

                          میزبان خزر باشد

باید کویر فقیر

                    از چشمه های شمالی بی نصیب نماند.

باید که دست های خسته بیاسایند.

باید که خنده و آینده جای اشک بگیرد

باید بهار

            در چشم کودکان جاده ری

  سبز و شکفته و شاداب

باید بهار را بشناسند

باید جوادیه بر پل بنا شود

پل

    این شانه های ما.

باید که رنج را بشناسیم

وقتیکه دختر رحمان

                      با یک تب دو ساعته می میرد

باید که دوست بداریم یاران را

باید که قلب ما 

                   سرود و پرچم ما باشد...


پ.ن : لازم به ذکر است که ، جهانشاه جاوید یکی از خبرنگاران قدیمی و مدیر سایت ایرونی دات کام در مصاحبه ای که با امیرحسین فطانت در کلمبیا انجام داده که در مورد ماجرای گلسرخی از ایشان سئوالاتی می کند که آقای فطانت تمام حرف های گفته شده را تکذیب می کند ، لینک ذیل مصاحبه ی جهانشاه جاوید با آقای فطانت میباشد


  حامد ابراهیمی نژاد ٢٩ بهمن ١٣٩٢ بولو 






سه شنبه ٢٩ بهمن ٠٥:٤٠

هیچ نظری موجود نیست: