زندگی به سبک ماشین اسقاطی



جونم واستون بگه که ما همیشه خودمون بودیم ، چه اونجا که بودیم چه اینجا که هستیم ، همیشه خودمون بودیم گاهی تلخ ، گاهی شیرین البته این قضیه ی تلخ و شیرین واسه اونجا بود ، الانه اینجا خیلی وقته تلخ مزاجیم ، آخه دسه خودمون نیست با وفاها ، آدمیزادِ دیگه یه جاهایی آب روغن قاطی میکنه تا بخوای هم بجنبی موتور سوزوندی ، اینجا هم که قطعات موتور خارجی پیدا نمیشه به خصوص که موتور ایرانی باشه ، قطعاتش رو میتونی فقط اونجا پیدا کنی ، اینجا قطعش تقلبیه حتی اگه از اونور اومده باشه ، اصلیش اونطرفه ، ما هم که خیلی دوست داریم بیایم اونطرف ولی نا کس ها لاستیک هامون رو هم پنچر کردن ، زاپاسم نداریم که بخوایم ازش استفاده کنیم ، آپاراتی های اینجا هم کار راه انداز نیستن ، آپاراتی ها اونوری هم تنها فقط با تعویض کردن موافقن ، خلاصه کنم الانه اینجا گیر کردیم بین این آپاراتی ها ، یکی از یکی بدتر ، ناکس ها بد جوری هم همه کس کُشی راه انداختند ، راستی بوقمون هم الانه سه سالیه دیگه صداش تنها تو مجاز شنیده میشه ، نه فکر کنید آپشن داریم ها ، نه ، تنها یواش یواش داریم اسقاط میشیم اومدیم پای لپ تاپ نشستیم خزعبلات مینویسیم و زندگیمون رو تشبیه به ماشین مشتی مندلی می کنیم ، وگرنه ما هنوز خودمونیم اما این روزها با مزاجی تلختر و زندگی که روز به روز داره اسقاطی تر میشه ...



دوشنبه ٧ مرداد ١٥:٣٠ 

هیچ نظری موجود نیست: