با شنیدن واژه دانشجو چه چیزهایی به یاد می آورید؟.....
دادگاه افسران پلیس حاضر در فاجعه سعادتآباد...(طنز)
مدعیالعموم: بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و با سلام و درود خدمت حضرت مقام معظم رهبری (حضار: الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین) ولی امر مسلمین جهان و با آرزوی طول عمر آن وجود قدسی عظیم الشان. همانگونه که مستحضرید روز پنج شنبه گذشته قتلی در میدان سعادت آباد تهران اتفاق افتاد که گویا منشا ناموسی داشته، یعنی یک آدم ناموسپرستی که به یک جوانی مشکوک بوده او را چاقو میزند و در حالت نیمه نفله روی زمین میاندازد و نمیگذارد هیچ کسی نزدیک بشود تا اینکه میمیرد. متهمان یعنی ستوان یکم متهم ردیف اول و سردگرد دوم متهم ردیف دوم هم آنجا حضور داشتهاند که مثل بقیه مردم تماشا میکنند تا کار تمام بشود که در مجموع بعلت آنکه قتل ناموسی بوده اشکالی بر کار آنها وارد نیست. اما یک فیلمی از اینها روی فیس بوک و اینترنت و چت منتشر شده است که باعث نظام و حتی نعوظ بالله…
قاضی: عبارات را دقیق بکار ببرید. نعوذ بالله.
مدعیالعموم: بله. همین که شما گفتید… حتی ممکن است باعث وهن نظام هم بشود. آنهم در حالی که استعمار و لابی صهیونیستها و دکترین ضد نظام مقدس جمهوری اسلامی این روزها سخت در حال دسیسه چینی هستند و هنوز مدت چندانی از جریان فتنه میکرب سبز هم نمیگذرد. آنوقت در حضور مامورهای نیروی انتظامی یک عدهای برداشتهاند فیلم گرفتهاند و روی توبیتر و اینها گذاشتهاند و بیبیسی هم هی پخش میکند لابد و پارازیت هم که روی شاخش است… این است که این ماموران نیروی انتظامی با اهمال و ندانمکاریشان قطعا باعث وهن نظام شدهاند و باید اشد مجازات بشوند. این بود شکوائیه مدعی العموم. والسلام
قاضی: تئاتر خیابانی چیست؟
متهم ردیف اول: یک جور – بلا نسبت- قرطی بازی است که این سوسولهایی که دانشگاه هنر و اینها میروند توی خیابان راه می اندازند. قبلا که کلانتری پل کالج کار میکردیم چندتایشان را از چهارراه دانشجو دستگیر کرده بودیم. یک جور سیاهبازیست قربان که به جای تخت حوض توی خیابان در میآورند هیچ هم خنده دار نیست. خلاصه اولش میخواستیم برویم جلو که چاقال گفت نرو انگار جدیه…
متهم ردیف اول: چون کار دیگهای نمیتوانستیم بکنیم. طرف مسلح بود. یک چاقو داشت این هوا. ما دو نفر دست خالی با دو تا دستبند و باتوم که تازه فقط یکیمان کلت کمری دشات چکار میتوانستیم بکنیم؟ از این دختر بدحجابها نبود که همچین بزنیم توی سرش به خر بگوید خان دایی؛ چاقو داشت مرتیکه.
متهم ردیف دوم: خب اولش آره. ولی بعدش که یک نفر گفت اگه این بابا بمیره برای شما دو نفر که دارید تخمه میخورید دردسر میشه من جدی بیسیم زدم. به پیر به پیغمبر من ده دقیقه داشتم قسم میخوردم که ماجرا جدیه ولی نیرو نفرستادند.
روزشمار نجات معدنچیان ایرانی
روز اول: معدن ریزش میکند. احتمال داده میشود سی و سه معدنچی که در اعماق آن مشغول به کار بودهاند زنده باشند.
روز دوم: خانواده معدنچیان از وزارت صنایع و معادن میخواهند که کاری بکند. وزیر اعلام میکند که در راستای خصوصی سازی قبلا این معدن به سپاه واگذار شده بوده است.
روز سوم: به خاطر تجمع خانواده معدنچیان در مقابل سازمان معادن سپاه، هفتاد و شش نفر از آنان بازداشت میشوند. نخستین ارتباط معدنچیان از طریق سیم نازکی که قبلا کشیده شده بوده برقرار میشود. آنها زندهاند و آب و آذوقه کافی برای چند روز آینده دارند.
روز چهارم: موسوی و کروبی در دفاع از معدنچیان گرفتار بیانیه میدهند و از حکومت میخواهند بنا به سیره امام راحل، حقوق شهروندی معدنچیان را رعایت کند. عصر همانروز وزارت اطلاعات فاش میسازد که فتنه سبز عامل ریزش معدن سپاه بوده است.
روز پنجم: تیتر اول روزنامه کیهان: آمریکا و انگلیس برای ریزش تونل ۳ میلیارد دلار به سران فتنه پول داده بودند.
روز ششم: فرمانده کل سپاه اعلام می دارد که معدنچیان گرفتار عضو بسیج معادن بودهاند و سپاه آنها را ظرف یک هفته نجات خواهد داد.
روز هفتم: اوباما اعلام میکند آمریکا آمادگی کمک برای نجات معدنچیان ایرانی را دارد.
روز هشتم: احمدینژاد در سخنرانی خود در جمع ائمه جمعه استان کهکیلویه و بویراحمد، خطاب به اوباما: «تو خیلی غلط میکنی که به فکر معدنچیهای ما هستی. راست میگویی برو باغچه خودت را بیل بزن سیا بزرنگی»
روز نهم: از محل معدن خبر میرسد که در طول هفت روز گذشته یک گروه امداد رسان آلمانی که به طور ناشناس و در لباس حزبالله لبنان به ایران آمده بودند توانستهاند با حفر یک حفره نازک به قط ۵ سانتیمتر، به معدنچیان دسترسی پیدا کرده و آب و مواد غذایی به آنها برسانند.
روز دهم: نیروی واکنش سریع سپاه بالاخره محل معدن و استقرار گروه امدادرسان را پیدا میکند. تمام آنها به اتهام جاسوسی برای اسرائیل بازداشت میشوند. سپاه کل منطقه را قرق میکند. عصر همان روز نخستین بستههای امداد سپاه با استفاده از همان حفره به دست معدنچیان میرسد: سی و سه سربند “یا خامنهای ادرکنی”
روز یازدهم: رهبر انقلاب در جریان دیدار با بسیجیان استان کرمان ضمن اشاره به “دشمن” میگوید: «عزیزان من، شما ببینید مثلا همینها در جریان این حادثه ریزش معدن که خب…. یک امر طبیعیست و هر روز در جهان رخ میدهد چه هجمهی رسانهای و فرهنگی عظیمی را علیه این نظام و انقلاب راه انداختند… حتی همین توئیتر را لابد شنیدهاید که میخواسته خودسازی کند اما رئیس جمهور آمریکا رسما اعلام کرده شما دست نگه دارید فعلا… از دشمن غافل نشوید عزیزان من» دو ساعت نصف خانه مهدی کروبی توسط عزیزان من نابود میشود.
روز دوازدهم: نخستین تصاویر از معدنچیان گرفتار توسط دوربین دید در شبی که از حراست کل نیروگاه بوشهر قرض گرفته شده و توسط حفره آلمانیها به زیر زمین فرستاده شده دریافت میشود: سیاه. به همراه دوربین کاغذی هم با بالا میآید که توسط معدنچیان نوشته شده: این که روشن نشد که. حسین میگه دوربینتون بنجله. از بانه خریدین؟
روز سیزدهم: نخستین تصاویر با استفاده از دوربین اهدایی شرکت سونی از پناهگاه معدنچیان به دست میآید. به علت لخت بودن بالا تنه آنها از پخش تصاویر در صدا و سیما جلوگیری میشود و به جای آن تصاویر بازسازی شدهی سی و سه تن از دانشجویان صدا و سیما در اختیار رسانهها قرار داده میشود که با کت و شلوار و موهای آب و شانه شده هر یک با سربند “لبیک یا خامنهای” و قاب عکس امام خمینی مشغول دعای ندبه هستند.
روز چهاردهم: وبسایتهای خبری سبز به نقل از یک منبع آگاه و موثق در تهران خبر میدهند که معدنچیان بسیجی همگی بر ضد ولایت رهبری موضع گرفتهاند و از طریق پدر زن صادق لاریجانی به او پیام دادهاند که اوضاع ممکلت رو به ویرانی است. او هم شب ساعت ۱۱ و ۲۰ دقیقه به دیدار آیت الله خامنهای رفته و گفته من خودم طرفدار جنبش مردم ایران هستم و یا بگذارید مجتبی را به زندان بیندازم یا استعفای مرا بپذیرید.
روز پانزدهم: نیویورک تایمز فاش میسازد که سازمان رسانههای سپاه پاسداران طی بزگترین معامله رسانهای جهان حق پخش انحصاری نجات معدنچیان ایران را به فاکس نیوز فروخته است. سپاه به شدت تکذیب میکند و متعاقبا چهل و یک نفر از خبرنگاران ایرانی بازداشت میشوند.
روز شانزدهم: نخستین تصاویر ارسالی از معدنچیان ایرانی برای جهانیان به نمایش درمیآید. آنها یک صدا رو به دوربین فریاد میزنند: ما ترشمون کرده، کوکا میخوایم.
روز هفدهم: سپاه اعلام میکند برای نجات معدنچیان از اعماق زمین به نود میلیارد تومان بودجه نیاز است. چند ساعت بعد مجلس شورای اسلامی صد و ده میلیارد تومان بودجه برای این امر اختصاص می دهد.
روز هجدهم: در رسانه های خارجی اعلام میشود یک شرکت ژاپنی اعلام کرده است با یک سوم این هزینه میتواند ظرف مدت یک ماه معدنچیان را نجات دهد. سفیر ژاپن به واحد امورخارجه سپاه احضار میشود.
روز نوزدهم: با اظهار نظر جنجالی رحیم مشائی درباره حضرت زکریا، تمام حواس رسانههای ایران متوجه امور مهمتر میشود.
هفته سوم: بینندگان شبکه فاکسنیوز به خاطر پخش مداوم زندگی معدنچیان ایرانی افزایش مییابد. بعضی از آنها حتی شروع به آموزش زبان فارسی میکنند تا بدانند معانی عباراتی نظیر: “یه روز یه ترکه… برو کنار بذار باد بیاد… یادش بخیر چه دورانی بود… ای من اون ننهتو… پول نفتمون… مملکته داریم؟… ” که دائما تکرار میشود چیست.
هفته چهارم: محسن کدیور در گفتگو با تلویزیون صدای آمریکا اعلام میکند که همه دنیا شاهد بودند که معدنچیان ایرانی دائما تکرار میکردند “نه لبنان نه ایران، جانم فدای اسلام”. فردای آن روز شبکه بلومبرگ از رشد انفجاری حوالهجات از بانکهای سراسر دنیا به ریش علمای اسلام خبر میدهد.
هفته پنجم: معاون فرهنگی بخش خدمات سفارت ایران در کنیا که سه روز قبل از پایان قراداد پیمانیاش با بخش تنظیف و چایرسانی وزارت امور خارجه ایران، به فرانسه پناهنده شده است در یک کنفرانس خبری فاش میسازد که شورای نگهبان عامل اصلی ریزش معدن بوده است و تمام معدنچیان هم سبز سیر بودهاند نه بسیجی گرسنه.
هفته هفتم: حاج منصور ارضی که به مناسبت جشن ختنهسوری یکی از طفلان مسلم در حسینیه دلاکان تهران سخنرانی میکند از اینکه معدنچیها با دسیسه رحیممشائی آنجا ماندهاند تا برای رسانههای بیگانه خوراک تهیه شود انتقاد میکند. سعید حدادیان هم که پامنبری میخواند از رحیم مشائی به عنوان “زشتی رئیس جمهور” یاد میکند که باید قطع شود و مورد تشویق و تیغتیغ حاضران قرار میگیرد.
روز بعد: معاونان آماد و پشتیبانی سپاه تهران که عمده فرماندهان آن، شب قبل پای رهنمودهای منصور ارضی بودهاند همقسم میشوند که برای سوزاندن رحیممشائی هم که شده معدنچیان را بیرون بیاورند.
عصر همانروز: جلسه مذکره با شرکت ژاپنی. مهندسان شرکت ژاپنی پس از دیدار با چند فرمانده سپاه اعلام میکنند که نمی دانستهاند ایرانیها به عرض بشکه ۲۲۰ لیتری هستند. انصراف.
هفته بعد: عقد قرارداد با شرکت چینی به مبلغ ۳۰ میلیارد تومان. هشتاد میلیارد باقیمانده بین بچهها سرشکن میشود.
هفته نهم: پخش فیلم مستندی از زندگی معدنچیان ایرانی در زیر زمین در بیبیسی فارسی. تشکیل شورای امنیت ملی برای یافتن رابط بیبیسی فارسی در بین معدنچیان.
ماه سوم: شرکت چینی اعلام میکند که تا پیش از دریافت قسط دوم قرارداد به مبلغ ۱۰ میلیارد تومان، از ادامه پروژه معذور است. مشخص میشود ۲۰ میلیارد باقی مانده از مبلغ قرارداد خرج اردوی راهیان نور و برگزاری دعای کمیل در محل معدن شده است.
ماه چهارم: رحیم مشائی شخصا با برداشت ۵۰ میلیارد تومان از صندوق ذخیره ارزی و پرداخت به یک شرکت فرانسوی از آنها قول میگیرد که ظرف مدت دو ماه معدنچیان را بیرون بیاورند. سپاه که این عمل را در حکم طعنه به تواناییهای خود دیده است سه کارمند سفارت فرانسه در تهران را به جرم جاسوسی بازداشت میکند.
دو هفته بعد: با موافقت برای واگذاری رشته کوههای البرز به سپاه (در راستای خصوصیسازی)، سرانجام تنش بین سپاه و دولت پایان میگیرد. کارمندان فرانسوی که قبلا ۹۴ بار به جاسوسی و آدمکشی اعتراف کرده بودند آزاد میشوند و شرکت فرانسوی برای حفر تونل نجات به ایران میآید.
ماه پنجم: ساخت نخستین نوشابه گازدار توسط معدنچیان. افت شاخص سهام کوکا کولا و پپسی.
نماز جمعه سومین هفته از ماه پنجم: احمد جنتی در خطبه سوم نماز جمعه تهران: یه چی هم بگم دربارهی اینایی که اون تو موندن، هی دود، دید، داد، ددمنشیانه میکنن… اگه قوه قضائیه همون اولش میگرفت چارتا رو اعدام میکرد اینطو نمیشد…
شنبه: صادق لاریجانی در همایش قاضیان سراسر کشور از دستگیری چهار مفسد تحت الارض خبر میدهد که در لباس معدنچیان در صدد ضربه زدن به نظام قضا بودهاند. صرف غذا.
پنج شنبه: اعدام دو تن از معدنچیان مفسد تحت الارض به حکم قاضی صلواتی. ارسال یک پنجه تیرازانوروس عتیقه از سوی احمد جنتی به عنوان نازشصت برای صادق لاریجانی.
ماه ششم: انتشار عکسهایی از نوشیدن آبجو توسط یکی از کارگران فرانسوی شاغل در محل با تیتر “ناموس ایرانی بازیچه فرانسویها” در سایت تابناک و کپی پیست در ۱۲۶ چیچینیوز فارسی. اخراج شرکت فرانسوی پس از تظاهرات کفنپوشان قمی . سرو ساندیس.
ماه هشتم: معدنچیان که توانستهاند به کاشت حبوبات، پرورش دام و طیور و بافت منسوجات اقدام کنند از سوی سازمان یونسکو مورد تقدیر قرار میگیرند.
روز بعد: افشای روابط صهیونیستی یونسکو توسط رجا نیوز.
روز بعدتر: هفت نفر از اعضای خانواده معدنچیان که هشت ماه پیش دستگیر شده بودند در برنامهای تلویزیونی اعلام میکنند که با آمریکا رابطه داشتهاند.
آخر هفته: به دستور مقام عظمای ولایت امر و برای جلوگیری از بهرهبرداری “دشمن” مقرر میشود ظرف مدت کوتاهی معدنچیان نجات پیدا کنند.
جمعه: یکی از نخبهگان معاونت مهندسی و اختراعات سپاه کشف میکند که شاش سربازان هجده ماه خدمت، خاصت اسیدی بسیار زیادی دارد که میتواند سنگها را سوراخ کند. قبلا وی از همین مایع برای سوخت موشک میانبرد استفاده کرده بود که دوربرد شده بود و در جریان یک رزمایش باعث شهادت هفت نفر از سرداران گرد و قلمبه اسلام شده بود. دستور آنی برای اعزام سی هزار سرباز هجده ماه خدمت به دهانه چاه نیمه کاره.
ماه نهم: تولد نخستین کودک در زیر زمین!
ماه دوازدهم: چکیدن نخستین قطرههای اسید شاشیستیک۲۶ از روی سقف تونل بر سر یکی از معدنچیان که مشغول نواختن سنتور است. مرگ درجا به علت ایجاد حفره از معز سر تا مقعد.
چهار روز بعد: ارسال نخستین کپسول نجات برای معدنچیان.
روز بعد: پیام معدنچیان: “نبوغ! کپسول آموکسی سیلین میفرستی؟”. با تدبیر نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران طناب چاهکنی فرستاده میشود.
دو روز بعد: بالا کشیدن نخستین معدنچی توسط تیم سایبر و چاهکنی سپاه. دستگیری فوری به علت زنده بودن.
سه روز بعد: ارسال آخرین پیام از معدنچیان: ما سوراخ رو بستیم. جامون خوبه و بیرون هم نمییایم.
دوشنبه 26 مهر 15:58 نهضت سبز
همه یادشون رفت ، گفتگوی تمدن ها رو
به بهانه 30 شهریور روز گفتگوی تمدن ها...
مردم داشتن زندگیشون رو می کردن . همه دیگه فهمیده بودن که باید با هم و در کنار هم زندگی کنن . همه داشتن می فهمیدن که اگر خودشون به فکر آباد کردن این دهکده نباشن کسی از یه دهکده دیگه نمی یاد که ده اونا رو بسازه . این دهکده قصه ما از چندین و چند خانواده کوچیک و بزرگ تشکیل شده بود . چندین سال پیش اجداد این خانواده ها اومدن و دور هم نشستن و یه جایی رو به نام سازمان خانواده های متحد تشکیل دادن . هدفشون هم جلوگیری از اختلاف و جنگ و درگیری و دعواهای پی در پی بود که هر از چند گاهی بین بعضی از این خانواده ها پیش میومد . یه روز صبح این خانواده از خواب بلند می شد و میفتاد به جون همسایه اش! آی می زدن همدیگه رو که بعضی وقت ها دیگه تا مدت ها نمی تونستن روی پای خودشون وایسَن .هنوز اینها با هم آشتی نکرده بودن که چند تا از خانواده ها از شرق دِه و چند تا دیگه از غرب دِه با هم دست به یکی می کردن و این دفعه دسته جمعی می افتادن به جون همدیگه . خلاصه ، سرتون رو درد نیارم این قضیه سالیان سال به طول انجامید تا این که بزرگان خانواده ها دیدن با این وضع که نمی شه زندگی کرد . نه آرامشی نه امنیتی نه استقلالی. پس تصمیم گرفتن که دور هم جمع بشن و اختلافاتشون رو کنار بگذارن . برای این کار هم تصمیم گرفتن که از سابقه یکی از خانواده های شرقی دهکده که جزو خانواده های اصل و نسب دار و ریشه دار و خوش سابقه، که پیشینه خانوادگیشون به چیزی نزدیک به 2500 سال می رسید و در عین حال با سواد و با فرهنگ هم بودند استفاده کنن و مثل محلی که 2500 سال پیش اجداد این خانواده برای رفع و رجوع مشکلات خانواده های دهکده ، که اون روز تعدادشون خیلی زیاد یا دست کم به زیادی امروز نبود بنا کرده بودند ، به وجود بیارن تا شاید مشکلات و درگیری ها و دعواها توی دهکده کمتر بشه .
سرانجام این کار به نتیجه رسید و سازمان خانواده های متحد دهکده شکل گرفت . خب انصافا خیلی جاها هم سعی کرد که با ریش سفیدی ، سر و ته بعضی از این دعواها و اختلاف ها رو هم بیاره ولی بازهم اون جوری که اعضای خانواده ها می خواستن نشد . میگن که یه روز یکی از این خانواده ها از غربی ترین نقطه ده پا شد رفت سراغ یکی از خانواده های شرقی ده و دو تا از بزرگترین خونه هاشون رو با بمب اتم نابود کرد !
یه روز دیگه هم یکی از همسایه های غربی همون خانواده با اصل و نسبه ، صبح پا شد و مثل وحشی ها حمله کرد به همسایه اش و 7-8 سالی کلی از جَوونای خانواده اصیل رو از بین برد و کشت. آخرش هم هیچی به هیچی ! البته اینم بگم که اگر سازمان خانواده های متحد دخالت نمی کرد شاید همین درگیری ها بدتر و شدیدتر هم می شد.
القصه ، پس از یه چند سالی توی یکی از جلسه های همگانی سازمان ، بزرگ یکی از خانواده های ده (همون خانواده اصیله) رفت پشت تریبون . خب ، با سابقه درخشانی که این خانواده بین بقیه خانواده ها برای خودش توی تاریخ دهکده به ثبت رسونده بود ، بزرگ های خانواده ها یه انتظار دیگه ای از سخنرانی نماینده خانواده اصیل داشتن .
بزرگ خانواده مذکور رفت پشت تریبون و یه پیشنهاد داد . پیشنهادش هم به سرعت مورد قبول بیشتر خانواده ها قرار گرفت . اون بعد از تعریف یکی از داستان های پهلوان های خانوادگیش که اتفاقا همه رو به شدت تحت تاثیر قرار داد گفت بیاین به جای جنگ با هم حرف بزنیم . بیاین با هم گفتگو کنیم . بیاین از تاریخ و فرهنگ خانواده هامون با هم صحبت کنیم . بیاین با هم گفتگوی تمدن ها کنیم ...
بزرگان خانواده ها از این پیشنهاد خیلی خوششون اومد و از اون استقبال کردن . ولی خیلی زود دوباره همه چیز رو فراموش کردن وقتی که یکی از دار و دسته های اوباش دهکده پاشدن و رفتن دوتا از برج های یکی از خانواده های غربی ده رو داغون کردن و کلی از اعضای اون خانواده رو کشتن . خانواده غربی که اتفاقا توی درگیری و جنگ طلبی هم ید طولایی داشت این قضیه رو بهونه قرار داد و دوباره روز از نو و روزی از نو .
دیگه تنها چیزی که توی دهکده وجود نداشت گفتگو بود . حتی اعضای خانواده پیشنهاد دهنده هم دیگه یادشون رفت که یه روزی رو هم به همین نام نامگذاری کردن و باید توی گفتگو کردن و اون هم گفتگو کردن از فرهنگ و تمدن پیش قراول باشن .
سه شنبه 30 شهریور 14:36 نهضت سبز
گیردادن به همه....
یاد بود 18 تیر...
برپایی تجمع اعتراضی دانشجویان موضوع جدیدی نبود ولیکن حمله به این تجمع بی سابقه بود. تجمع ۱۸ تیر در خوابگاه کوی دانشگاه در اعتراض به بسته شدن روزنامه سلام بود. این روزنامه در ۱۵ تیر ۱۳۷۸ به جرم چاپ نامه محرمانه سعید امامی به قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اطلاعات برای تحدید مطبوعات ، توقیف و توسط دادگاه ویژه روحانیت به مدت ۵ سال توقیف شد. در جریان محاکمه سلام به جز مدعی العموم ۴ شاکی دیگر نیز حضور داشتند: محمود احمدی نژاد (استاندار اردبیل در دولت هاشمی رفسنجانی و رییس جمهور کنونی)، کامران دانشجو (استاندار تهران در دولت احمدی نژاد)- درویش زاده (نماینده مردم دزفول در مجلس پنجم) و حمیدرضا ترقی (عضو ارشد موتلفه و نماینده مشهد در مجلس پنجم).
حمله به کوی دانشگاه تهران (۱۸ تیر)
انصار حزب الله در پی تظاهرات دانشجویان در اعتراض به توقیف روزنامه سلام به داخل کوی دانشگاه و خوابگاههای دانشجویی حمله بردند و ضمن تخریب اموال دانشجویان آنان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و صدها نفر را بازداشت کردند. حمله و ضرب و شتم دانشجویان تا صبح ادامه داشت. در این حمله حتی خوابگاه دانشجویان خارجی نیز در امان نماند. این حمله به اعتراضات گسترده و چند روزه دانشجویان و مردم در تهران و شهرستانها انجامید. در دانشگاه تبریز نیز روز شنبه ۱۹ تیر درگیریهای گستردهای روی داده که به کشته شدن چندین نفر (مانند عزت الله ابراهیم نژاد ، فرشته علیزاده ، تامی حامیفر) انجامید.
نیروهای انتظامی و امنیتی دست کم ۳۰۰ دانشجو را دستگیر و تحت بازجویی و شکنجه قرار دادند
نقش سپاه
طبق نوار صوتی که به دست آمده است در جریان حمله به کوی دانشگاه و دیگر مسائل دانشجویی كسانی مانند سردار ذوالقدر سردار سپاه پاسداران به همراه سردار نقدی و ديگران طرح سركوب دانشجويان و حتی عزل محمد خاتمی رییس جمهور وقت را داشتند.
تظاهرات مردم بسوی بیت رهبری
دانشجویان نیروی انتظامی را عامل یورش به کوی دانشگاه دانسته و خواستار عزل فرمانده آن بودند. همچنین توقیف روزنامه سلام نیز توسط دادگاه ویژه روحانیت که زیر نظر رهبر قرار دارد انجام شده بود. اما آیتالله خامنهای در حالیکه این رویداد را محکوم کرده بود حاضر به برکناری سردار لطفیان و همچنین نظری فرمانده پلیس تهران نشد. همین امر باعث شد تا در روزهای بعد تظاهرات به سمت دفتر علی خامنهای و مجموعهای که وی در مرکز تهران در آن مستقر است (موسوم به مجموعه مطهری) شود. سعید حجاریان در این باره میگوید :
« .....وقتی دانشجوها از کوی دانشگاه بیرون آمدند، بین میدان ولیعصر بودند تا حرکت کنند به سوی خیابان آذربایجان، من در آن هنگام دفتر آقای خاتمی بودم. آن زمان من عضو شورای شهر تهران بودم. اعضای شورای شهر را برده بودم به کوی دانشگاه تا خرابیها را ببینند و برای بازسازی و اختصاص بودجه اقدام کنیم. من به خاطر این کار رفته بودم دفتر خاتمی که آقای صفوی (فرمانده سپاه) زنگ زد به آقای ابطحی و گفت که خط قرمز ما خیابان جمهوری است، هر کسی از این خیابان پایینتر بیاید، میزنیم. متوجه شدیم که بچههای دانشجو دارند رو به پایین حرکت میکنند، به من گفتند که بروم با آنها صحبت کنم، رفتم با دانشجوها صحبت کردم، یک طرف بچههای رحیم بودند، یک طرف هم بچههای دانشجو، با قسم و آیه و من بمیرم تو بمیری، سر راهپیمایی را کج کردم به سمت کوی دانشگاه و گفتم برید من هم میآیم به کوی...
نامه تهدید آمیز فرماندهان سپاه به خاتمی
خاتمی گرچه دفاع چندانی از دانشجویان نکرد، اما در سخنرانی خود این رویداد را نتیجه پیگیری قتلهای زنجیرهای دانست.پس از تظاهرات دانشجویان به سمت دفتر خامنهای و همچنین گسترش اعتراضات به سایر شهرستانها و سایر نقاط تهران از جمله میدان سپه و باراز تهران، در شرایطی که تهران از جمعه ۱۸ تیر شاهد بی سابقه ترین درگیری بین مردم و سپاه، بسیج و هوادارن نظام بود، ۲۴ تن از فرماندهان بلند پایه سپاه در نامهای به محمد خاتمی وی را تهدید کردند که اگر در سرکوب اعتراضات قوی تر عمل نکند خود دست بکار میشوند. بعید است که این نامه بدون اطلاع و تایید علی خامنهای منتشر شده باشد.در بخشهایی از آن خطاب به خاتمی آمدهاست:
اما آیا حرمتشکنی و توهین به مبانی این نظام، تاسف و پیگیری ندارد؟ آیا حریم ولایت فقیه کمتر از کوی دانشگاه است؟ آیا حریم امام، آن انسان کمنظیر، کمتر از جسارت به یک دانشجو است؟ آیا چند روز امنیت کشور را دچار اخلال کردن و به هر مؤمن و متدین حمله کردن و آتش زدن فاجعه نیست؟ آیا زیر سئوال بردن جمهوری اسلامی، این یادگار دهها هزار شهید و شعار علیه آن دادن فاجعه نیست؟
جناب آقای خاتمی، چند شب پیش وقتی گفته شد عدهای با شعار علیه رهبر معظم انقلاب به سمت مجموعه شهید مطهری در حرکت اند، بچه های ما در چشم ما نگریستند ، انگار از ما سؤال میکردند غیرت شما کجا رفته است؟
یکی از امضا کنندگان این نامه محمد باقر قالیباف (فرمانده وقت نیروی هوایی سپاه بود) که چندی بعد از سوی خامنهای جانشین سردار لطفیان در نیروی انتظامی شد.سایر امضا کنندگان نامه :غلامعلی رشید ـ عزیز جعفری ـ قاسم سلیمانی ـ جعفر اسدی ـ احمد کاظمی ـ محمد کوثری ـ اسدالله ناصح ـ محمد باقری ـ غلامرضا محرابی ـ عبدالحمید رئوفینژاد ـ نورعلی شوشتری ـ دکترعلی احمدیان ـ احمد غلامپور ـ یعقوب زهدی ـ نبیالله رودکی ـ علی فدوی ـ غلامرضا جلالی ـ امین شریعتی ـ حسین همدانی ـ اسماعیل قاآنی ـ علی فضلی ـ علی زاهدی ـ مرتضی قربانی
نامه فرزند شهید سید علی موسوی به پدر شهیدش
به گزارش کلمه متن نامه ی فرزند شهید موسوی به شرح زیر است:
بنام خداوند قادر متعال
سلام پدر، ۶ ماه است که واژه پدر برایم غریب شده است. ۶ ماه است که دیگر سلامهایم جوابی برایشان پیدا نمی شود. حسرت گفتن یک پدر و شنیدن جواب، ۶ ماه است که مرا می آزارد. صدای زنگ در و سلام های بلند و توأم با خنده های تو هنوز در گوشم طنین انداز است و چه سخت است که تو آن جا باشی و من این جا روز پدر را برایت جشن بگیرم. خاطرت هست که مناسبت ها را خودم کیک می پختم و منتظر می شدم تا تو بیایی و کیک را در حضور تو می بریدم. امسال هم به بهانه روز پدر کیک می پزم و رویش با سبز می نویسم: پدر شهیدم روزت مبارک. هدیه امسال را خودم برایت می آورم، چند شاخه گل و لبخندی که بر روی لبانم نشسته است و می دانم که تو را شاد می کند.
به پسر ۸ ساله ات که تازه باسواد شده می گویم واژه پدر را خودش برایت بنویسد و همراه با گل ها بر سر مزارت بیاورد، پسری که با شوق حروف الفبا را یاد گرفت تا بتواند با نوشتن نامت تو را خوشحال کند. افسوس که آنها دلشان به چشمان غمناک پسر کوچکی هم رحم نکرد و او اولین بار نام تو را در دفترش این گونه نوشت: «شهید سیدعلی موسوی حبیبی» و با شوقی کودکانه به من نشان می داد که: فاطمه ببین درست نوشته ام و من بغضم را مثل همیشه فرو می خوردم و می گفتم: آره درسته عزیزم، نمره ات بیست است. نمره تو و پدر شهیدمان.
مادرمان نیز سخت دلتنگ است ولی محکم ایستاده تا جای تو را هم برایمان پر کند، حتی سعی می کند اشکهایش را از ما مخفی کند تا دلمان نلرزد ولی من خوب می فهمم در قلبش طوفانی برپاست. پدرجان! تو خود خوب می دانی که ما همگی محکم، پابرجا و همچنان سبز ایستاده ایم و راه سبزت را ادامه خواهیم داد. پس در آستانه میلاد مولای عدالت پیشه مان علی(ع) رضایتت را از ما اعلام کن. لااقل به خوابمان بیا و دست پرمهرت را بر سرمان بکش که سخت دلتنگ و آرزومند آنیم.
پدرم، بابای خوبم، دلم تنگ است برای خنده هایت، برای شوخی هایت، برای دست های نوازشگرت، برای شانه هایت که تکیه گاهی محکم برایمان بود. همیشه می گفتی تا من هستم از هیچ چیزی نترس ولی الان که نیستی…. اما نه، تو باعث شدی که تکیه گاهی محکمتر پیدا کنم.«خدا» کسی که امانتش را از ما گرفت و خود کفیل ما شد و من راضیم به رضای او، می دانم که مرا به آزمایشی سخت مبتلا کرد تا من حضورش را پررنگ تر از قبل حس کنم و این طور هم شد و من بسیار خوشحالم که تو در کنار او آرامش یافته ای.
به قول دکتر شریعتی: «شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن با مرگ خویش بر دشمن پیروز می شود و اگر دشمن را نمی کشد، رسوا می کند.» و در مورد تو نیز این گونه شد و شهادت مظلومانه ات، رسوایی بزرگی را برای دشمنان به بار آورد و من ۶ ماه است با افتخار سرم را بالا گرفته ام و برای همیشه افتخار می کنم که پدرم شهید راه آزادی است و من فرزند چنین شهیدی.
به گفته شهید مطهری: «مپندارید که شهدا رفته اند و ما مانده ایم بلکه آنها مانده اند و گذر زمان ما را با خود برده است.»
و من در گذر زمان ایستاده ام همچون درختی تنومند و سبز که ریشه هایی قوی در دل خاک دارد و تنش از گزند بدخواهان و تبر جنگل بانان آسیبی نمی بیند و به مظلومیتت سوگند که تا گرفتن انتقام خون تو از پا نمی نشینم و از افشای حقایق باکی نخواهم داشت.
پدرم! چه کنیم که تو برای این دنیا ساخته نشده بودی، دلت جای دیگری بود دلتنگ او بودی و وعده هایش و عاقبت چه زیبا و عاشقانه به سوی محبوبت شتافتی، برو سفر بخیر ولی هراز گاهی به ما هم سری بزن.
«رفت تا از گرد زمین پاک بماند آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند»
پدرم روزت مبارک. امیدوارم خدا به همراه دیگر شهدای راه آزادی روزتان را برایتان جشن بگیرد. ببخش مرا که دیگر قلمم توان ندارد تا بیشتر از دلتنگی هایی که خود بیش از همه به آن آگاهی، برایت بنویسد. بدان که ما راضی هستیم به رضای خدا و شادیم به شادی تو.
اطلاعیه....
دوم خرداد 1376 ، به روایت مطبوعات آن روزها !
این روزها دیگر دوم خرداد 1376 ، نه یک حماسه ، بل آیینه ای است که می شود همه ی این سالها را در آن دید . با مسافران قطار اصلاحات و مخالفان سرسختش از آن روزها تا به اکنون پیش آمد. آن موافقان و مخالفان اینک در کجای این بازی شطرنج ایستاده اند ؟ چه کسانی از قطار پیاده و چه کسانی سوار شده اند ؟!
این تابلوی غم انگیز سیال ، جکایت اسطوره ای را بازمی گوید که اینک دیگر اسطوره نیست ، اما پایان اسطوره ، آغاز ابهام زدایی است . تصویری شفاف ، که البته هر آنچه می نمایاند را لزوما ، دوست نخواهیم داشت !
بی هیچ توضیح و تبیینی ، شما را به نظاره ی دوم خرداد 1376 دعوت می کنم . سفری به آن روزهای پراحساس ، و البته مرور سخنانی که این روزها بیش از آنکه شادمانی برانگیزند ، گزنده و تامل برانگیز جلوه می کنند :
… و خاتمی آمد !
یکشنبه 2 خرداد 15:15 حامد نهضت سبز