حکایت آن رودخانه و جزیره‌‌اش و فرود آمدن احمدی‌ نژاد آنجا (مجتبی سمیع نژاد)

قصه این‌ که: روزی روزگاری محمود الدوله احمدی‌نژادی بودی، وزیر پادشاهی ستم‌گر. روزی محمود که برای سرکشی از مناطق شرقی کشور بازگشتی، سوار بر طیاره که هلیکوپتر نام‌اش بودی مشغول در احوال خود بودی که دید هنگامه‌ را نماز پیشین است. امر فرمود مهتران را که جایی فرود آیند و نماز بگذارند، همراهان از آسمان در زمین به دنبال «مکان» گشتندی که محمود را آن‌جا برند... از قضا رودخانه‌یی در نظر آمد که تا آن روز بر ایرانیان وجودش پوشیده بود و در آن مناطق خشک گمان‌اش نمی‌فت، محمود را رودخانه نشان دادند، نگاهی کرد و جزیره‌یی آن میان دید. و این خود حکایت بزرگی آن رودخانه کند که در نظر نیاید. همراهان را بگفت این‌جا خوب مکانی است... چون نشستند و از طیاره به درآمدند، همین‌طور یک‌باره کودک و مردم و زن و پیر کنار رودخانه گرد آمده و گفتند: «انرژی هسته‌یی حق مسلم ما است.»... چون نماز بگزاردند، طعام بسیار خوردند و همه را خوشی بیش از حد در برگفت و مردمان بسیار مسرور شدند... ثمره هاشمی که یکی از ملازمان بوده و ارادت به تمامی داشته، این خاطره را با اشتیاق چنین بازگوید: «زمانی كه به همراه رییس جمهور از بجنورد با هلی كوپتر باز می‌گشتیم وقت نماز بود. یك رودخانه بزرگی را دیدیم كه وسط آن جزیره است رییس‌جمهور گفت ، برای اقامه نماز در این جزیره پیاده می‌شویم زمانی كه نماز تمام شد زمزمه‌ای به گوش رسید بعد دیدیم كه 10، 15 نفر ازدانش آموزان ومردم روستاهای اطراف به كنار رودخانه آمده وفریاد می‌زنند انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست.»
یکشنبه 3 مهر

۲ نظر:

بازباران... گفت...

سلام و به امید دیدار در 13 آبان...

ناشناس گفت...

کاش تو جزیره آدمخوارا پیاده میشدن!!! چه حالی میداد!!! ف.ق